آیا کسی از یاهو (Yahoo) و خانم مایر خبر دارد؟ آیا اثری از آن همه “نام” مانده باقی است؟ موتور جستجوی عظیمی که زمانی بر دنیای مجازی حکمرانی میکرد، اکنون کجاست؟ داستان شکست ابر کسب و کار یاهو بسیار طولانی است، ولی اگر بخواهیم دلیل آن را کوتاه ذکر کنیم، باید بگوییم که یاهو به خاطر تغییر نکردن با تغییر شرایط اطراف از گردانه رقابت موتورهای جستجو حذف شد و جای خود را به بیگ جی (گوگل) داده است.
(این متن مستقیما از وبسایت منبع بازگردانده شده است؛ در ادامه با تکراتو همراه باشید)
وقتی از کارمندان یک کسب و کار میپرسید که یکی از ویژگیهای بارز مدیران خود را بیان کنند، همه یکصدا خواهند گفت همه آنها یک جور هستند. پس اگر چنین باشد، چه چیزی خستهکنندهتر از کار کردن برای کسانی است که دائماً در حال تغییر استراتژیهایشان هستند. شما فکر میکنید که مطابق ضوابط دارید کارتان را به نحو احسن انجام میدهید ولی رئیستان ناگهان مسیر متفاوتی در پیش میگیرد که کاملاً برنامههای شما را به هم میریزد.
من دوست دارم برای کسی کارکنم که وقتی تصمیمی اتخاذ میکند، پای تصمیمش بایستد و مطمئن باشد که هیچکس، حتی شرکتی که رقیبش به شمار میآید، نخواهد توانست او را از تصمیمش منصرف کند.
امرسون میگوید: «ثبات نابخردانه، زاییدهی مغزهای کوچک است».
بهعبارتدیگر کارمندان باهوش دوست ندارند برای مدیرانی کار کنند که درگرفتن تصمیمات یا تعیین استراتژی عاجز هستند و تحت تأثیر شرایط بازار دائماً تغییر موضع میدهند.
من قبلا در یک کسب و کار سمتی داشتم که هنوز اعضا تیم مدیریتی قبول نمیکردند که دیگر فضای کسب و کار جهانی به سمت کامپیوترهای شخصی پیش میرود و کامپیوترهای کوچک متصل به پردازنده مرکزی از دور خارجشدهاند. درنتیجه، ورشکست شدند.
چیزی که بیشتر از همه به آن احتیاج داریم، میانهروی است. رهبران بزرگ مثل بادنما به هر طرفی که باد بیاید نمیچرخند در هرلحظه باد ممکن است از هرجهتی بوزد اما تنها زمانی بایستی تغییر مسیر داد که شرایط تغییر را ایجاب میکند.
همین موضوع در مورد تاکتیکهای مدیریتی و البته تعیین استراتژی هم صادق است. رهبران بزرگ علایق خود را نشان نمیدهند، بهجای اینکه تلاش کنند همه را یکپارچه و شبیه هم کنند، سعی میکنند شیوه مدیریت خود را مطابق با نیازهای هر فرد تنظیم کنند.
من این موضوع را از والدینم یاد گرفتم. پسر ۱۲ ساله من اندکی سهلانگار است، اما گاهی در مواجه با واقعیتهای زندگی از خودش انعطافپذیری نشان میدهد او گاهی احساسات مضحکانهاش، نسبت به دیگران را برایم تعریف میکند. دختر ۱۱ سالهام هم کمی دلنازک است، او همیشه راستگو بوده، اما در اعتماد کردن به دیگران همیشه تردید میکند.
من و همسرم به این نتیجه رسیدیم که در تربیت فرزندانمان، روشهایی که روی پسرم کار میکنند روی دخترم کار نمیکنند. درحالیکه گاهی اوقات آنان اعتراض میکنند «این عادلانه نیست»، اما اگر ما تلاش کنیم که بین آنها ثبات برقرار کنیم، هرگز آنان احساس نخواهند کرد که چه نیازهایی در زندگی دارند.
وقتی در یک کسب و کار جهانی مشغول کار بودم یک مدیر بنام و مشهور (دیلیپ فِیکی) داشتم که در کار خود استاد بود. در هرلحظه دیلیپ از دو شخص گزارش مستقیم میگرفت: ۱) یکی تندخو و عصبانی که خودم بودم و دیگری ۲) یک متخصص بازاریابی مسئول و ساده بنام (گای وَنکلی)
(نکته: من با هیچکدام از آنها از دهه نود به بعد کار نکردم و طی این مدت تنها یک یا دو بار ایمیل بین ماها ردوبدل شد و به همین دلیل است که اسم آنها را آوردم چون باگذشت نزدیک به ۲۰ سال هنوز تأثیری که شخصیت و مهارت آنها در کار روی من گذاشته است را حس میکنم).
بااینحال من هنوز نفهمیدم که چگونه دیلیپ توانست عصبانیت من را با آرامش گای تلفیق کند، بهطوریکه ما توانستیم بیش از یک سال کنار هم (در آن محیط دشوار) کار کنیم. این موفقترین تجربه من از آن پنج سالی بود که در آن شرکت کارکردم.
من اغلب در مصاحبههایم با کارآفرینان و مدیران اجرایی، این نوع تناقضات را در رفتارهایشان مشاهده میکنم، بهخصوص وقتیکه از آنها سؤالات دشوار میپرسم، دقیقاً این غیرقابلپیشبینی بودن را نشان میدهند. مدیران هوشیار آن را قبول میکنند ولی نسبت به آن بیاعتنا هستند. اما مدیران نه چندان هوشیار سعی میکنند آن را پنهان کنند یا با ابهام در موردش صحبت کنند.
.
منبع: inc