گاهی اوقات در بین کارآفرینان ماجراجوی کسب و کار میتوانیم شرط بندیها و چالشهایی را ببینیم که توجه به آنها خالی از لطف نیست. اخیرا یکی از این شرطبندیها به پایان رسیده است و ظاهرا وارن بافت برنده آن خواهد بود.
گاهی اوقات کارشناسان و متخصصین پردرآمد، دچار اشتباهات بسیار سادهای میشوند که دستمزد بالای آنها را زیر سؤال میبرد. وارن بافت با پیروزی در یک شرطبندی بلندمدت ۱۰ ساله مقابل تد سایدز، مدیر صندوق پوششی Protégé Partners (مرکز مشاورهای پیرامون مدیریت و کسبوکار در نیویورک)، اهمیت این موضوع را آشکار نمود.
در سال ۱۳۸۶ وارن بافت پیشبینی کرد که صندوقهای سرمایهگذاری مبتنی بر شاخص (صندوق شاخص)، نظیر Vanguard که حامی مالی S&P 500 (فهرستی از 500 سهام برتر در بازار بورس نیویورک و نزدک) نیز هستند، در ۱۰ سال آینده بسیار بهتر از صندوقهای پوششی عمل خواهند کرد. سایدز این چالش را پذیرفت و گروهی متشکل از پنج صندوق پوششی را گرد هم آورد تا به رقابت با صندوقهای مبتنی بر سرمایهگذاری بپردازند. این شرطبندی تا پایان امسال مهلت دارد اما میانگین بازده ۲/۲ درصدی برای صندوقهای پوششی، حاکی از آن است که وارن بافت برندهی این چالش خواهد بود؛ چراکه بازده صندوقهای شاخص از سال ۱۳۹۶ به بالای ۷ درصد میرسد. مبلغ این شرطبندی پیرامون یک میلیون دلار (۳۲۰۰۰۰۰۰ ریال) است که صرف امور خیریه میگردد.
چند ماه پیش سایدز نامهای برای Bloomberg (شرکت رسانهای در حوزهی تجارت و کسبوکار) ارسال کرد و در آن شکست خود را اعلام نمود. اغلب ناظران متخصص نیز وارن بافت را برندهی قطعی این چالش میدانند.
اما دلیل پیروزی وارن بافت چیست؟ سایدز در مطلب ارسالی خود در بلومبرگ دلایل متعددی را برشمرد. وی عقیده دارد در کل، سالهای بین ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۶ زمان بسیار خوبی برای سرمایهگذاری در S&P 500 بوده و شاید دههی بعد چندان مناسب این کار نباشد. در ضمن صندوقهای مبتنی بر سرمایهگذاری محدود به شرکتهای آمریکایی هستند؛ درحالیکه صندوقهای پوششی در خارج از کشور نیز سرمایهگذاری میکنند و طی ده سال اخیر، کسبوکار در آمریکا بسیار سودآورتر از سایر مناطق جهان بوده است. از طرفی تجارت آمریکا حامیان بسیار قدرتمندی دارد که اجازه نمیدهد این بازار با رکود مواجه گردد. به عبارت دیگر، بخت و اقبال خوب در پیروزی وارن بافت چندان بیتأثیر نبوده است.
البته بافت موارد دیگری را دلیل این موفقیت میداند. اینگونه نیست که او نابغه باشد، درواقع مدیران صندوقهای پوششی از هوش بالاتری نسبت به سایرین برخوردار نیستند و سرمایهگذاریهایی که میکنند در بهترین حالت تقریباً برابر با S&P 500 است. آنها غالباً به دلیل تخصصشان در پیشبینی امور دستمزد بالایی دارند. این مقدار شاید سالانه به دو درصد از داراییهای سرمایهگذاری شده برسد؛ درحالیکه دستمزد مدیران صندوقهای شاخص، سالانه برابر با دو صدم درصد است.
اگر هر دو صندوق سرمایهگذاریهای مشابهی با راندمان ۵ درصدی داشته باشند، سرمایهگذاران صندوق پوششی پس از اعمال هزینهها به بهرهی ۳ درصدی و سرمایهگذاران صندوق شاخص به بهرهی ۹۸/۴ درصدی میرسند. از نظر تئوری، دانش مدیران صندوقهای پوششی میتواند منجر به استفاده از روشهای بهتر سرمایهگذاری و در نتیجه بازده بیشتر گردد؛ اما در دههی اخیر شاهد چنین اتفاقی نبودیم. در عوض با گذشت زمان هزینههای بالا، میزان سوددهی را کمتر و کمتر کرد. این در حالی است که صندوقهای مبتنی بر شاخص از ترکیب نرخ بهرهی بالاتری برخوردارند.
نمیتوان گفت این اتفاق استثنائا تنها در دههی اخیر رخ داده، اما بدون شک اعمال هزینهها تغییرات چشمگیری را ایجاد میکند. به عنوان مثال مطالعات S&P که در بهار امسال منتشر شد نشان میدهد که صندوق شاخص S&P طی ۱۵ سال اخیر، عملکرد بهتری را نسبت به ۹۲ درصد صندوقهای مدیریتی داشته است. شرطبندی وارن بافت خودبهخود ثابت میکند که اکثر مدیران توانایی بهبود اوضاع بازار را نداشته و خود نیز بر این موضوع واقف هستند. در غیر این صورت چرا هنگامیکه وارن بافت کل صنعت را به رقابت با صندوقهای شاخص دعوت کرد، سایدز تنها کسی بود که این چالش را پذیرفت؟
وارن بافِت در نامهی ارسالی به سهامداران شرکت برکشایر هاتاوی (Berkshire Hathaway) اظهارنظر تکاندهندهای کرد: «وقتی تریلیونها دلار توسط وال استریتز (Wall Streets) اداره شده و صرف هزینههای بالا میگردد، معمولاً این مدیران هستند که سود بالایی میبرند نه مشتریان.»
آیا «کارشناسان» واقعاً از بهترین موقعیتها آگاهی دارند؟
امروزه طرح پرسش راجع به دانش متخصصین بسیار رایج و عادی شده است. به عنوان مثال پزشکان سالهاست که درمانهای مختلفی پیرامون سرطان پروستات ارائه میدهند که هیچکدام تأثیر چندانی ندارند. آیا با این وجود باید کورکورانه از آنها پیروی کنیم؟ علاوه بر این ما اغلب طبق صحبتها و عقاید دیگران، به انتخاب کارشناس مورد نظر میپردازیم و اعتنایی به دانش و تحصیلات آنها نداریم.
در بسیاری از موارد این رویکردها نقش بسزایی در تصمیمهای ما ایفا میکنند. برای مثال، به افرادی که بیماری سخت و جدی دارند توصیه میشود تا آنجا که ممکن است راجع به بیماری خود اطلاعات کسب کنند تا به جای پیروی بی چون و چرا از دستورالعملهای پزشکی، خود نیز آگاهانه در پی درمان باشند. بنابراین منطق مشابهی را باید در سرمایهگذاری، کسبوکار و تمامی تصمیمهای مهم زندگی به کار بگیریم.
البته خطرهایی هست که به هر حال باید آنها را بپذیرید. به عقیدهی سایدز زمانی وجود دارد که مدیران پردرآمد لیاقت دستمزد بالای خود را دارند و آن هنگامی است که تجارت در حال سقوط باشد. او میگوید: «صندوقهای پوششی در شرایطی که بازار کساد است و قیمت سهام به شدت کاهش یافته، بهتر عمل میکنند. همانگونه که در سالهای ۱۳۷۹، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۷ شاهد این موضوع بودیم». مهمتر آنکه مدیران صندوقهای پوششی در زمان رکود، تلفات را کاهش داده و به مردم کمک میکنند تا تصمیمهای اشتباه نگیرند؛ اما وارن بافِت احتمالاً حین شرطبندی، فروش و سرمایهگذاری در شرایط بحران را نیز در نظر گرفته است. بهعبارتدیگر اگر نمیخواهید به توصیهی کارشناسان عمل کنید باید با هوشیاری و زیرکی بسیار خطرها را شناخته و اجازه ندهید آسیبی به شما برسانند.
شرطبندی وارن بافِت نشان داد که اکثر سرمایهگذاران صندوقهای شاخص (یا دست کم صندوقهای S&P 500) را به صندوقهای پوششی ترجیح میدهند؛ چراکه بازده و بهرهی بالاتر در زمان حال را بهتر از خسارتهای کوچک در زمان گذشته میدانند. همچنین گزینههای سرمایهگذاری در عصر جدید بیشتر و متنوعتر هستند. این موضوع حتی میتواند عدم کفایت متخصصین تحصیلکرده و پردرآمد در حوزهی سرمایهگذاری را برساند.
بنابراین بلافاصله به راهنماییهای کارشناسان عمل نکنید. ابتدا به تحقیق و تفکر پیرامون شرایط موجود پرداخته و سپس مناسبترین رویکرد را انتخاب نمایید.
بنا به گفتهی استیو جابز: «هر چیزی که در اطراف شما وجود دارد توسط افرادی ساخته شده که چندان از شما باهوشتر نبودهاند. به محض اینکه این حقیقت را دریابید، دیگر مثل گذشته نخواهید بود».
.
منبع: inc