با توجه به دنیای به شدت حساس و استراتژیکی که رسانههای تصویری امروزه با آن مواجه هستند و وجود رقابت بسیار شدیدی که در میان رسانهها جهت جذب مخاطب وجود دارد و شدیدا نیز مبتنی بر زمان بوده است. در چنین شرایط حساس و پر ریسک، هر غفلتی ولو اندک و بسیار کوچک، هزینههای جبران ناپذیر برای رسانه در بر دارد. ازجمله این هزینههای جبران ناپذیر، مهاجرت هنرمندان ایرانی به شبکههای خارجی و زندگی در غربت است.
در چنین شرایط حساسی، تلویزیون ایران کاملا معکوس عمل نموده و به ابزاری بسیار منفعل تبدیل شده است. در چنین شرایطی رسانه ملی نه تنها قدرت جذب مخاطب را نداشته، بلکه همان مخاطبان گذشته خود را نیز بتدریج از دست داده است.
در شرایطی که شبکه های ماهوارهای مانند قارچ رشد کرده و قدرت میگیرند، تلویزیون با تعطیل نمودن پروژههای تولیدی از جمله سریالها و تله فیلمها و عدم هرگونه تولید هنری و واگذاری تلویزیون به شرکتهای تبلیغاتی، با افت کیفی شدید روبرو شده و هنرمندان ایرانی که گذران زندگی آنها به همین تولیدات اندک تلویزیون وابسته است، در بیکاری بسر میبرند.
حال در این شرایط نابسامان هنرمندان ایرانی، شبکههایی مانند شبکه جم با پتانسیل و پیش تولیدی قدرتمند از راه میرسند و مخاطبان ایرانی را به شدت به خود جذب میکنند؛ بطوریکه تلویزیون ایران تبدیل به رسانهای ورشکسته شده و در گذران روزمره خود دچار مشکلات عدیده میشود.
از طرفی تعداد معدودی از هنرمندان ایرانی از بازیگر گرفته تا عوامل فنی، همگی در برهوت تولید اثر هنری در ایران، جذب شبکه ای مانند جم شده و به قصد همکاری دست به مهاجرت زده و با توجه به ریسک های بالایی که دارد و ممکن است برای آنها جبران ناپذیر باشد، باز هم مهاجرت و رفتن را بر ماندن و بیکار نشستن در کنج عزلت ترجیح میدهند.
هنرمندان ایران، تنها میخواهند از هنرشان و توانایی و قدرت خلاقه خود کسب معاش کنند و از طرفی کار خلاقه خود را نیز انجام دهند؛ زیرا هنرمند با هنرش زنده است. هنرمند با خلق اثر هنری زنده است و طعم زندگی را در جریان تولید یک اثر خلاقه میچشد. هنرمند بدون هنرش به انسانی بی روح تبدیل می شود، به جسمی بی روح که نشانههای زندگی در آن فنا شده است.
و در چنین شرایطی که هنرمندان ایرانی دست به مهاجرت زده و به شبکه ای همچون جم امید بسته، شبکه جم نیز به مشکلات مالی دچار شده و امید این هنرمندان مهاجر را ناامید کرده و ماجرای تلخ مهاجرت اینان تلختر نیز میشود؛ زیرا جبران برخی مسائل در ایران لاینحل است.
هنرمندان ایرانی با یک دوراهی مواجه شده که انتهای هردو راه، مبهم و نامعلوم است. هر کدام ریسک خود را دارد. یک راه ماندن و انتظار کشیدن و برقراری ارتباط با شبکههای مختلفی است که چندان قابل اعتماد نیستند و فراز و نشیب بسیار دارد و یک راه بازگشتی است که هیچ چشم انتظاری نداشته و مشخص نیست که آینده ایشان چگونه رقم بخورد و ادامه همکاری در این انتخاب نیز در پرده ابهام بوده و سرانجام مشخصی ندارد .
البته اگر تلویزیون ایران از خواب برخیزد و از انفعال خارج شود که آن هم خود بخشی از ابهام موجود است!
حال تکلیف این هنرمند چیست؟ کدام گزینه را انتخاب کند؟ سرنوشتش به کجا میانجامد؟ بسیاری از افراطیون، خود هنرمند را مقصر دانسته و عقیده ایشان بر این است که هر انتخابی، تبعاتی دارد و هنرمند خود به تنهایی باید این تبعات را پذیرفته و سعی در رفع آنها نماید.
اما نکته اساسی تری که این دوستان از زیر بار آن شانه خالی کرده و توپ را در زمین هنرمند انداختهاند، اینست که علت مهاجرت آنها و رفتن در راهی نامعلوم و پر خطر اساسا برای چه بوده است؟ علتش چیست؟ و مشکل اصلی در کجاست؟
دوستان، ماندنِ دیگر هنرمندان و زندگی در این شرایط را دلیلی میدانند بر اینکه اشتباه از خود این هنرمندانی است که فریب خوردهاند؛ اما مسئله به این سادگی نیست. زیرا ماندنِ دیگر هنرمندان دلیل بر استاندارد بودن شرایط نیست. دیگر هنرمندان ما شاید اهل ریسک نبوده و یا به دلایل متعدد دیگر، ماندن را انتخاب کردهاند .
بسیار ضروری است که چنین اتفاقی آسیب شناسی شود و دلایل را از ریشه بیابند و از اساس مشکلات را رفع کنند. هنرمند نیز مانند همه شاغلین دیگر، به دنبال شرایط مساعدتر و قابل تحمل تری است و رفتن او دلیل بر خطای او نیست، بلکه خطا از متولیانی است که بودجه فرهنگ و هنر این مملکت در دستان آنهاست و مشخص نیست که کجا هزینه میشود.
هنرمند نه با سیاست سر و کار دارد و نه با معادلات پیچیده سیاسی؛ اما از آنجا که همواره در دید همگان بوده، دیگران هر حرکت آنها را به گونهای دلخواه خود تاویل نموده و هیچگاه به این فکر نمیکنند که هنرمند نیز مانند بقیه اقشار جامعه به امنیت، رفاه و آزادی نیاز دارد و اگر همین مسئولینی که پس از موردی مانند شبکه جم، گویا فرصت یافتهاند تا تمام کاسه و کوزهها را سر هنرمند بشکنند.
اما واقعا کدام متولی هنر میتواند این ادعا را داشته باشد که کسری از شرایط بهحق هنرمندان را برای آنان فراهم نمودهاند.
هنوز یادمان نرفته که شاپور قریب بعد از عمری فعالیت، چگونه در کنج عزلت و تنهایی همچون شمع آب شد. هنوز یادمتان نرفته که چه برخوردهایی با کیارستمی صورت گرفت و او را از کشور راندند.
بسیار است بیمهریها به هنرمند و مواردی همچون مهاجرت هنرمندان و مقولههایی چون شبکه جم! و این موضوع بیشتر سرافکندگی تلویزیون و سینما را با خود به همراه خواهد داشت. تلویزیون و بدنه دولتی سینما باید مواخذه شوند که چرا توانایی جذب و نگه داشتن هنرمندان را ندارند. زیرا بر همگان ثابت شده که هنرمندان هیچگاه تقاضای زیادی نداشته و همواره قانع بودهاند؛ که اگر نبودند به عرصههای دیگر همچون فوتبال روی میآوردند تا دستمزد یک فصلشان از کل درآمد یک عمر هنرمند هم بیشتر باشد.
.
منبع: تکرا