اصولا کارگردانی در عرصه های مختلف از تئاتر تا تلویزیون و سینما ، امری بسیار دشوار و پیچیده است و هر کارگردان برای خلق اثر هنری خود علاوه بر دارا بودن ذوق و قریحه هنری و دانش تخصصی در زمینه کارگردانی، می بایست از دانش و علوم دیگر نیز آگاهی و اطلاعات نسبی داشته باشد. به عنوان مثال برای یک کارگردان آگاهی از تاریخ، فرهنگ ، تمدن، جغرافیا، معماری، مردم شناسی، هنرهای تجسمی، ادبیات ، طراحی روانشناسی و جامعه شناسی و دیگر زمینه های مرتبط الزامی و ضروری است و در صورت نقص در اطلاعات و علوم مربوطه قادر به خلق اثری کامل و باورپذیر برای مخاطب نخواهد بود.
هر کارگردان می بایست از این علوم اطلاعات نسبی داشته باشد و بدون علم به این موارد، هرگز کارگردان موفقی نخواهد شد.در این مطلب سعی شده بیشتربه جغرافیا و معماری و تاثیر آنها بر اثر هنری پرداخته شود.
بسیاری از مردم شاید از ارتباط موثر، مهم و اساسی بین فیلم و تئاتر و جغرافیا و معماری بی خبر باشند و تا بحال به این موضوع حتی فکر هم نکرده باشند. البته چندان هم بعید نیست که بسیاری از سینماگران و معماران نیز در این مورد بی اطلاع باشند، چرا که برخی معماران با توجه به مشغله کاریشان ازعرصه تئاتر و سینما بی خبر بوده و فرصت اندیشیدن به آن را ندارند.
از سوی دیگر، سینماگران نیز تصورشان از جغرافیا تنها نقشه بندی کشورها و شهرها بوده و معماران نیز در نزد آنها همان افراد خانه ساز و برج ساز است. و متاسفانه هردو از نکات مهم و بسیار اساسی غفلت کرده اند. اما افراد کنجکاو و علاقمند به هنر میدانند که هنرها با تاثیر ناخودآگاه بر یکدیگر به تکمیل هم پرداخته و در مجموع مخاطب از اشتراک آنها به مفاهیمی یکسان نزدیک شده و لذا چنین هنری، تاثیری ماندگار را بر مخاطب سبب خواهد شد.
در بین هنرهای نمایشی شاید بتوان گفت که سینما نسبت به دیگر هنرهای نمایشی، بهره بسیاری ازجغرافیا و معماری برده است؛ زیرا هر فیلم در یک جغرافیای خاص خود باید ساخته شود و هر قصه و داستانی دارای زمان و مکانی مشخص می باشد و هر زمان و مکانی دارای جغرافیای مختص به خود است.
حال اگر این جغرافیا به درستی تصویر نشده باشد، به همین نسبت معماری نیز قطعا دچار نقایص فراوان بوده و مخاطب به این عدم آگاهی فیلمساز پی خواهد برد. و با پی بردن به ارائه اطلاعات نادرست از سوی کارگردان، هرگز با اثر ارتباط برقرار نمی کند. عدم باور قصه و فضای داستانی ایجاد شده در ذهن مخاطب، تاثیری بسیار عمیق بر مخاطب گذاشته و باعث می شود که مخاطب هرگز به کارگردان و اثر ارائه شده اعتماد نکرده و این بی اعتمادی به منزله شکست قطعی اثر خواهد بوده و تمامی تلاش گروه بر باد می رود.
از کارگردانان موفق در این زمینه می توان از علی حاتمی نام برد. او در سریال عظیم هزاردستان به تمام ریزه کاریها و ظرافتهای جغرافیا و معماری توجه ویژه داشته است. در سریال هزاردستان مخاطب با تمام وجود خود را در برههای از تاریخ می پندارد و با تمام وجود، داستان فیلم، شخصیتها و روابط را باور کرده و ارتباط بسیار خوبی با اثر برقرار می کند.
اگر بخواهیم یکی از آثار اخیر را که شاید بیشتر در اذهان مانده باشد نام ببریم سریال شهرزاد است که در یک دوره تاریخی مشخص اتفاق می افتد؛ لذا کارگردان و طراح صحنه نیز ناچار است تمام ریزهکاریهای آن دوره را رعایت نماید. از شکل و نمای ساختمان گرفته تا دکوراسیون داخل خانه، درها و پنجرهها، سقف و حتی ارتفاع کف از سقف و فرم پنجره ها و شیشه های مورد استفاده آن زمان، وسایل نقلیه و دیگر وسایل و امکانات حاضر در فیلم، همگی در باورپذیری مخاطب نقش اساسی و یکسان دارند.
اما در مقابل بسیاری از آثار تولید شده در تلویزیون، به هر دلیل فاقد این ویژگی بوده و هیچگاه هم این آثار نتوانسته اند جایی برای خود در دل و فکر مخاطب ایجاد کنند. در این آثار اولا ما با یک مکان و موقعیت بی نام و نشان مواجه هستیم و قصه ها معمولا در یک ناکجا آباد اتفاق می افتند.
نکته دیگر اینکه در همه آثار تلویزیونی چند ساله اخیر می بینیم که تمامی خانه هایی که شخصیتها در آن زندگی میکنند از هر قشر و طبقه ایی که باشند تفاوتی را شاهد نیستیم و همه اقشار دارای خانه های بزرگ،وسیع ، با مبلمان بسیار شیک و حیاط های بزرگ بوده و در بسیاری از اوقات نیز ساختمانها دوبلکس است. در حالیکه در واقعیت چنین نیست. بسیاری از مردم در حال حاضر در آپارتمانهایی بین 50 تا 100 متر زندگی می کنند و نکته اینکه شخص کارمند یا کارگر و بسیاری از مشاغل دیگر دارای زندگی بسیار متفاوتی با فضای ارائه شده در این آثار داشته؛ لذا عدم تعیین جغرافیا و همچنین عدم تناسب نوع معماری و مشاغل جامعه در این آثار تبدیل به دروغی روشن و واضح شده که هیچ مخاطبی آن را باور نداشته و عدم باورپذیری در مخاطب ، اثر هنری را با شکست مواجه می نماید.
استقبال ضعیف مخاطبان از برخی آثار سینمایی و عدم استقبال مخاطب از تلویزیون هر دو عرصه را با رکود مواجه می کند .همانطور که تلویزیون ما با تعدد شبکه های بسیار نتوانسته متناسب با امکانات ، تعدد نیرو و بودجه های کلان در مقابل شبکه های ماهواره مقاومت کند و مخاطب خود را حفظ نماید. و در حال حاضر تلویزیون در احتضار بسر می برد و حال چندان خوشی ندارد .
هنر هنرمند ملزم به رعایت جزئیات و مختصات زمان و مکان در هر اثر است و عدم رعایت این نکات ما را از جز به کل نمیرساند و همین امر باعث اختلال در ارتباط می شود و در نتیجه ما با آثاری مواجه می شویم که هیچ هویتی نداشته وسرانجامی جز شکست ندارد.
شاید شما بگویید آیا رعایت تمام نکات و ریزه کاریها لازم است؟ و من میگویم بله ، لازم است. زیرا هر چقدر این ریزه کاریهای جغرافیایی رعایت شود باورپذیری مخاطب بیشتر خواهد بود و ارتباط بهتری با فیلم برقرار خواهد کرد. از اینجاست که اطلاعات معماری و جغرافیایی هر دوره برای ساختن یک فیلم موفق، بسیار اساسی و مهم بوده است.
کارگردان ناچار است که ازجغرافیا و معماری شناخت کافی داشته باشد چون هر دوره معماری مختص به خود را دارد. به عنوان مثال همین ساختمانهای آجر بهمنی که تک و توک در برخی محله های تهران می بینیم مارا به یک فضای خاص خواهد برد اما ساختمانی با نمای سنگ ،برای ما خنثی بوده و هیچ احساسی در ما ایجاد نکرده و تصویر خاصی هم به ما ارائه نمی دهد.
.
منبع: تکرا
سینما،تلویزیون و تئاتر
تشکر از مقالات کاربردی و پر محتواتون