;
coinex

چگونه یک جوان در بوداپست و یک برنامه نویس در تایلند، استارتاپ میلیون دلاری ساختند

چگونه یک کودک در بوداپست و یک برنامه نویس در تایلند، استارتاپ میلیون دلاری ساختند

راه اندازی یک استارتاپ میلیون دلاری شاید کمی عجیب، سخت و پیچیده به نظر برسد، اما با خواندن داستان زیر متوجه صفر تا صد یک کسب و کار میلیون دلاری خواهید شد! با تکرا همراه باشید:

بعد از اینکه شغل شرکتی‌ام را در سال 2013 رها کردم، فهمیدم در موقعیتی پر از شانس و اقبال قرار دارم.

من دنیای affiliate marketing (فروش رابطه‌ای) را کشف کرده بودم و به سرعت یاد گرفتم که چطور، تنها با اینترنت و لپ تاپ قدیمی‌ام، درآمد تمام وقت برای خودم ایجاد کنم.

برای دو سال، تنهایی کارم را انجام دادم و همه چیز برایم خوب پیش می‌رفت، تا جایی که درآمد سالیانه شش رقمی داشتم، اما طمع داشتم تا پول بیشتری به دست بیاورم.

از آنجا که من در این جهان آنلاین، فردی کاملا بی مهارت بودم، تصمیم گرفتم با افراد موفق حوزه “بازاریابی رابطه‌ای” ملاقات کنم. از این رو شد که منِ 24 ساله، در ژانویه 2014 سوار هواپیمای بوداپست به لاس وگاس شدم تا در کنفرانس Affiliate Summit West حضور داشته باشم.

لاس وگاس

من آنجا بودم تا با دیگر بازاریابان رابطه‌ای موفق ملاقات کنم و هر چیزی که ممکن بود را یاد بگیرم و همچنین می‌خواستم با شرکتی که برایم هر ماه چک کمیسیونی می‌فرستاد ملاقاتی داشته باشم.

مدیر بازاریابی رابطه‌ای (affiliate manager) من، شامی به همراه من و مدیر عامل شرکت تدارک دید. من لباس خوبی پوشیده بودم و انتظار شبی مهم و جدی را بعد از غذا داشتم.

به محض اینکه به رستوران رسیدم، مورد تقدیر مدیر عامل قرار گرفتم، که یک بچه 24 ساله بود. هیچ ایده‌ای نداشتم، شرکتی که حقوق تمام وقتم را از آن می‌گرفتم توسط کسی هم سن و سال من راه اندازی شده بود.

چون ما بچه‌هایی آن هم در لاس وگاس بودیم، به یک کلاب شبانه رفتیم (ایده اون بود)، و حتی Flavor Flav (موزیسین آمریکایی) هم برای نوشیدنی به آنجا آمده بود.

در همین حال که چندین بطری نوشیدنی خوردیم و برای مکالمه باید در گوش همدیگر داد می‌زدیم، نمی‌توانستم از فکر این بیرون بیایم، برای شرکتی تبلیغات می‌کنم که توسط کسی هم سن و سال من راه اندازی شده است. من برای فکر کردن زیادی بی حال بودم: “هی!، اگه اون تونست، پس منم می‌تونم.”

در آن زمان چندین سال بود که در بوداپست زندگی می‌کردم. من از چندین برنامه نویس کامپیوتر محلی خواسته بودم تا اگر می‌توانند برای ساخت یک نرم افزار به من کمک کنند (که در نهایت به شرکت آینده من، Buffered ختم شد).

تایلند

به نظر می‌آمد یکی از آن برنامه نویس‌ها برای کار نوید بخش است، اما در آن زمان در تعطیلات یک ماهه تایلند بود. بنابراین کاری کردم که هر فرد عاقلی انجام می‌داد: من با هواپیما از لاس وگاس به بوداپست برگشتم، چمدانم را بستم و در کمتر از 24 ساعت پروازی به تایلند رزرو کردم تا (بطور موفقیت آمیز) او را برای پیوستن به کار متقاعد کنم.

ما به بوداپست برگشتیم، جایی که در دو ماه اول در خانه، کارمان را انجام می‌دادیم؛ دقیقا در اتاق خواب اضافی‌ام. من تا آخرین پنی که داشتم را برای فراهم کردن حقوق‌ها، هزینه‌های استارتاپ و سر هم کردن شرکت، صرف کردم.

بوداپست

9 ماه بعد از کنفرانس در لاس وگاس، اولین نسخه نرم افزار ما آماده شد. ما Buffered را در سپتامبر 2014 راه اندازی کردیم و در آن موقع متوجه شدم: اگر ما پول در آوردن را به سرعت شروع نمی‌کردیم، همه چیز شکست می‌خورد.

کاش می‌توانستم به شما بگویم که از آن نقطه، همه چیز مثل درخشش آفتاب و رنگین کمان بود، اما شرکت از همان اول دچار کشمکش و تنش بود. تقریبا من چیزی برای از دست دادن نداشتم. گذشته از همه این‌ها، من هرگز شرکت نرم افزاری راه اندازی نکرده بودم.

من تصمیم به موفقیت گرفته بودم و پروژه را سر پا نگه می‌داشتم، کاری که دقیقا در سه سال بعدی نیز انجامش می‌دادم. شرکت سرانجام به یک کسب و کار میلیون دلاری تبدیل شد که من قادر بودم با موفقیت در فوریه 2017 از آن خارج شوم.

شروع Buffered یکی از پر خطرترین چیزهایی بود که تاکنون انجام دادم. من به عنوان یک فروشنده رابطه‌ای، زندگی مفید و سودبخشی داشتم و راه اندازی یک شرکت نرم افزاری هرچیزی بود به جز آسان!

.

منبع: inc

ارسال برای دوستان در: واتساپ | تلگرام |






ارسال نظر