مادر بودن و حس مادری تنها منحصر به انسانها نیست، هرچند روز مادر تنها در این گونه جانوری جشن گرفته میشود[!] اما در میان تمامی گونههای سلسله جانوران دیده میشود. رفتار جنس ماده در قبال فرزند خود در سلسله جانوران و در هنگام بارداری، تولد و بزرگشدن جانور جدید چگونه است؟ در این مطلب این موضوع را بررسی میکنیم.
در کتاب “مادران وحشی” (Wild Moms)، که سال ۲۰۱۸ و توسط انتشارات Pegasus به انتشار رسید کارین بوندار (Carin Bondar)، نویسنده و زیستشناس، مادر بودن و حس مادری در دنیای حیات وحش را به تحقیق گذاشته است؛ اینکه چگونه زادههای خود را به دنیا میآورند و تربیت میکنند.
مادر بودن در دنیای حیات وحش چالشهایی دلهرهآور دارد. مقابله با شکارچیان و تغذیه به خودی خود حیات را به خطر میاندازد. حال تصور کنید که جنس مونث این قصه باید از یک یا چند زاده خود نیز حفاظت و آنها را تغذیه کند. در بعضی گونههای اجتماعی حیوانات، مانند شیرها و گوریلها، تهدیدهای جدید حتی میتواند درونگونهای باشد. نرهای غالب، زمانی که ریاست قبیله را برعهده میگیرند، بیشتر اوقات نوزادان تازه متولد شده از سایر نرها را میکشند.
همچنین برخی موانع منحصر به فرد برای گونههای خاص وجود دارد. در انسانها استخوان لگن، که استخوان نازکی به شما می آید، کارایی زیادی دارد؛ به عنوان مثال در راه رفتن عمودی انسانها نقش مهمی را ایفا میکند، اما این استخوان با جمجمه بزرگ نوزادان انسان همخوانی ندارد و در نتیجه در مقایسه با پریماتها نزدیکترین خویشاوندان ما امر تولد سختتر و خطرناکتر است.
میرکتهای مادهای که به بقا امید دارند، در ابتدا میبایست خود را به عنوان ماده غالب در قبیله اثبات کنند، در غیر این صورت باید جوانی خود را وقف کمک به ملکه در زایمانهایش کنند.
بسیاری از مادرها در گونههای دیگر جانوری نیز با تصمیمهای سختی در انتخاب فرزندان خود مواجهاند، باید یکی را بزرگ و دیگری را رها کنند. با این حساب سازگارترین زاده و نیز خود مادر بیشترین شانس را برای بقا در اختیار دارند. بوندار در کتاباش به جنبههای جالب اینچنینی از مادر بودن در حیوانات میپردازد. از دلفینهای مادر که به زادههای خود شنا کردن و نفس کشیدن میآموزند و زندگی اجتماعی شیرها که در آن گروهی از مادران از یکدیگر پرستاری میکنند گرفته تا اعمال صبحگاهی در میان شامپانزهها برای درگذشت بچهها.
خانم بوندار اخیرا با موضوع وسعت تنوع رویکردهای مادرانه در سلسله جانوران با وبسایت LiveScience گفت و گو کرده است. او در این گفت و گو از پاراللهای شگفتانگیز بسیاری میان گونههای مختلف جانوری و انسانها گفته است. در ادامه این گفتگو را به طور خلاصه مرور میکنیم. با تکراتو همراه باشید.
مادر بودن کار دشواری است، خیلی بیشتر از سایر کارها. واقعیتهای خشن و زننده مادر بودن در دنیای حیوانات کدامند که ممکن است مادران (انسان) را به این فکر فرو ببرد که “کار ما چندان هم سخت نیست”؟
کارین بوندار : اگر بخواهیم طول مدت بارداری را ملاک قرار دهیم، فیل مثال خوبی است. یک فیل مادر قریب به دو سال بارداری را تحمل میکند. پیش از زایمان آنها به مدت طولانی بدن خود را در اختیار فرزند خود قرار میدهند. اگر فرزند بمیرد (اتفاقی که در سلسله جانوران زیاد رخ میدهد) یک سرمایهگذاری عظیم از میان رفته است.
در خصوص زایمان، این موضوع در انسان خیلی ناگوار است، اما نه به ناگواری کفتارهای مادر بیچاره؛ جایی که زاده از طریق آلت تناسلی کاذب (pseudopenis) به دنیا میآید. این در حقیقت یک لوله طولانی و چیزی شبیه به یک هاتداگ است. یک کفتار مادر میبایست از طریق این لوله دو توله را به دنیا آورد. در مادرانی که نخستین زایمان خود را تجربه میکنند خطر مرگ بسیار بالا و در حدود ۳۰ درصد است. به علاوه احتمال خفهشدن تولهها نیز به شدت بالاست. برای دههها این یکی از بزرگترین رموز زیستشناسی کفتارها بوده است. چرا باید چنین ساختار و مکانزیم سخت و خطرناکی برای زایمان انها تکامل یابد؟ گمان میشود مزایای اجتماعی داشتن یک آلت جنسی کاذب نسبت به سختیها و هزینههای زایمان اهمیت بیشتری دارد.
در خصوص دوره ابتدایی مادری، پریماتهای مادر کار بسیار دشواری دارند. به این خاطر است که پریماتهای مادر باید از بچههایی با نیازهای زیاد و در عین حال بسیار پیچیده مراقبت کنند. در این میان بچههای انسان بیشترین نیازها را دارند. ایپها (اورانگوتان، میمون، شامپانزه و …) شخصیت و رفتارهای وابسته بقا پایهای دارند که باید توسط مادر شناسایی شود. یادگیری پریماتهای مادر در اکثر مواقع در نخستین مرتبه طبق یک نمودار با شیب تند خواهد بود. (زمان میبرد تا یاد بگیرند.)
این موضوع بسیار به انسانها شبیه است، حداقل برای من ! من تا ماهها پس از به دنیا آمدن نخستین فرزندم در یک حال شوک به سر میبردم؛ مطلقا نمیدانستم چه باید بکنم! من نوعی آرامش داشتم تا یاد بگیرم که سایر پریماتها نیز این منحنی پر شیب یادگیری را نیز دارند. این برعکس برخی گونههای دیگر مثل اردکها است. بچههای از تخم بیرون میآیند و اردک ماده راه خود را در پیش میگیرد : “هی بچهها دنبال من بیاین!” آنها مکانیزمهای ژنتیکی برای پیروی از والد خود را دارند و میدانند چه باید بکنند. این موضوع مثلا در مورد میمونها یا ایپها صادق نیست.
شما در کتابتان به یک سری اشکال نامشخص در منحنی یادگیری یادگیری پرشیب پریماتها اشاره کردهاید. برخی از میمونها سیاه کاکلدار ماده (میمون کاکاکو) که نخستین تجربه مادر بودن خود را پشت سر میگذارند، رفتارهای فیزیکی خشن در قبال فرزند خود انجام میدهند. چطور میتوان این موضوع را که یک میمون به زاده خود آسیب میزند را توضیح داد؟
کارین بوندار: دانشمندان به جد معتقدند احساسات در جانوران نقش مهمی ایفا میکند. این یک بحث در حال ظهور در علم است. جانوران نیز در معرض بسیاری از فرآیندها و زیستعصبشناسی پایهای احساسات از جمله عشق، ارتباط، افسردگی و جنبههای منفی احساسات قرار دارند. در بسیاری از میمونها و ایپها افسردگی همراه با تغییرات سطح انتقالدهندههای عصبی و بسیاری از فاکتورهای هورمونی مشابه که در انسان که به افسردگی منجر میشود، دیده میشود.
وقتی ما در مورد مغز پیچیده میمونها و ایپها صحبت میکنیم، باید بدانیم احتمال اشتباه در برخی موارد وجود دارد. ما کیفیت این اشتباهات را به خصوص در جمعیتهایی که بسیار مورد مطالعه قرار گرفتهاند، مشخص میکنیم و به همین دلیل است که مواردی نظیر خشونت علیه نوزاد را در جنس ماده میمون سیاه کاکلدار متوجه شدهایم. این خشونت به دلیل زندگی عیاشانهای است که در طول چهاردهه مطالعه این جمعیت عظیم مشاهده شده است. به طور کلی ما قادریم به آنچه از نظر رفتاری در یک جمیعت رخ میدهد، وسیعٱر و با جامعیت بیشتری پی ببریم.
در مورد حیوانات مادری که به طوری در پرورش کوچکترها دخالت نمیکنند چطور؟ به عنوان مثال کوکوها در لانه سایر پرندگان تخم میگذارند. آیا رها کردن زاده خود پیش یک غریبه احتمالا تندخو ریسکی بزرگ به شمار نمیآید؟
کارین بوندار : نخستین مطالعه در خصوص جنس ماده این گونه بسیار حیرتآور است. این جانور تخم خود را در لانه یک یک پرنده مادر که کاملا به گونهای دیگر تعلق دارد، میگذارد. عجیبتر آنکه آنها هرگز برنمیگردند، هرگز مجددا واررسی نمیکنند. فقط تخم را رها میکنند و میروند. این نوعی رابطه انگلی و یک استراتژی کاملا موفق است. و آنچه جالب است این است که ما دلبستگیها عاطفی نیز در پرندگان میبینیم و حیرتانگیز آنکه این استراتژی برای مقابله با آنچه امثال کوکو مادر انجام میدهد، تکامل یافته است. به همین دلیل است که من عاشق زیستشناسی هستم.
در پرندگان، جنس ماده میبایست بر روی تخمها بخوابد، همچنین پس از آن پرندگان جدید که در لانه زندگی میکنند به غذا نیاز دارند. جوجهها به مراقبت زیادی نیز احتیاج دارند. حال آنکه کوکو مادر قادر است از همه آنها پرهیز کند. و این موضوع بسیار اهمیت دارد، چون بدین معناست که آنها میتوانند به سادگی و سریعتر تخمهای بیشتری بگذارند. انرژی خود را ذخیره میکنند، تخمهای بیشتری میگذارند و به سادگی جلو میافتند.
جمعیت کلی پرندگانی که چنین استراتژی دارند در مقیاس جهانی در حال افزایش است. به این دلیل که هرچه اقلیمهای بیشتری پیش رویشان قرار میگیرد، گونههای بیشتری را برای شروع یک زندگی انگلی پیدا میکنند.
مادر بودن میتواند به معنا اجبار در اتخاذ تصمیمات دشوار باشد. مادران در سلسله حیوانات در چه نوع دوراهیهای سختی برای انتخاب قرار میگیرند؟
این پرسش مرا به یاد فوکها و شیرهای دریایی میاندازد. بسیاری از پستانداران دریازی این هزینههای گزاف را میپردازند، به ویژه آنهایی که در مناطق شمالی زندگی میکنند. بچهها در این دو گونه برای گرم ماندن به هزاران کیلوگرم چربی نیاز دارند. این موضوع بسیار خطرناک است. مسئولیت برآورده کردن چنین نیازی بر عهده مادر است.
در بیشتر مواقع آنچه ما میبینیم یک استراتژی عاری از هرگونه احساسات است. به عنوان مثال اگر یک پستاندار نوزاد هنوز به شیر مادر نیاز داشته باشد، پستاندار دریازی مادر عمدتا به خواست او توجه نمیکند، چرا که در حال به دنیا آوردن یک نوزاد دیگر است. در نهایت اگر منبع غذایی کافی وجود نداشته باشد، بچه از گرسنگی خواهد مرد. نوزاد بزرگتر معمولا فرد تازه متولد شده را هنگام شیرخوردن از پستان مادر کنار میزند. مادر نیز اجازه این اتفاق را میدهد. این موضوع تا آنجا که به ژنها و بقای نسل مربوط میشود، در دراز مدت ارزشاش را دارد. اما من بر این باور نیستم که این موضوع از نظر عاطفی برای مادر مخرب نباشد.
در خویشاوندان نزدیک ما پریمات، تولد و مادر بودن چگونه با اساس زندگی اجتماعی جانوران یکی میشود؟
انسانها در این مسیر تفاوتهای حقیقتا عجیبی پیدا کردهاند. ما خانههای خودمان را داریم، بچههایمان را به درون آنها میبریم، و در تلاش برای گسترش آن هستیم. تلاش میکنیم قوی شویم و همهچیز را به حد اعلاء برسانیم. بقیه ایپها چنین نمیکنند. برخی از ایپهای مادر نقش قابله (ماما) را بازی و در زایمان کمک میکنند، بلافاصله نوزاد را میگیرند و اجازه میدهند مادر استراحت کند.
البته نه به این معنا که همهچیز رمانتیک و دوستداشتنی است، نه! اما در قبیله اجتماعی اصلی، احساس مشارکت بیشتری حول فرآیند خویشاوندی اولیه دیده میشود. آن جنبه از والد بودن به نظر میرسد چیزی باشد که انسانها آنها را خیانت تلقی میکنند، شاید به این دلیل که ما آنها را درونی و نیز به رقابت تبدیل کردهایم.
وقتی شما این کتاب را مینوشتید، آیا استراتژی مادرانهای برای یک جانور وجود داشت که شما به عنوان یک مادر بگویید “باید آن را امتحان کنم.” یا ” کاش میتوانستم آن را انجام دهم.”؟
من مادر چهار فرزند هستم و هر بار پس از زایمان دچار افسردگی شدم. وحشتناک بود. بعدا متوجه شدم در حقیقت شواهد نسبتا قابل توجهای وجود دارند که آگاهی از رخدادهای پس از زایمان به کاهش این نوع افسردگی کمک میکند. اخیرا مطالعه کردهام شواهدی وجود دارد که میگوید تغذیه از جفت پس از زایمان تا حد نسبتا قابل توجهای از این افسردگی جلوگیری میکند.
انسانها برخلاف برخی از گونهها مثل ایپها، میمونها و پستانداران که جفت خواری میکنند، این چنین نیستند. البته به نظر میرسد این امری است که انسانها از آن بیبهره هستند. شاید به این دلیل باشد که کمی بیش از حد در مورد آن فکر کردهایم و چنین کاری را ناخوشایند تعریف کردهایم. اما در حقیقت شواهد زیست شناسانه بسیاری وجود دارد که نشان میدهد ما کار نادرستی میکنیم. نمیدانم فرصت آن را دارم که مجددا مادر شوم یا خیر اما احتمالا مسئولیت فرآیندهای خود را بیشتر برعهده خواهم گرفت.
بیشتر بخوانید :
- ۱۴ ایده برای راه اندازی یک کسب و کار خانگی مخصوص مادران
- مغز انسان میتواند ساختارهای ۱۱ بعدی بسازد!
- آلرژی یا حساسیت ؛ ۵ پرده از واکنش ناشناخته سیستم ایمنی بدن
منبع : :LiveScience
سلام بنده خیلی علاقه پیدا کردم به زایش حیوانات و مادری آنها ودر آخر به چند نکته رسیدم.اکثر مهر مادری بصورت ژنتیک هست.یعنی یک مادر قبل زایمان و در حامله گی و در زایش و بعد نگهداری و تربیت بصورت ژنتیکی و روحی روانی هست و او هم مانند یک پدر هست. و اختلاف بعلت ساختاری یعنی تولد و نشر هورمونهای مغزی دستور میدهد و میتواند کمتر یا زیادتر باشد. و ربط چندانی باهویت او ندارد. در زمان زاییدن هورمونی مانند هضم غذا در روده ترشح میشود که مهربانتر میگردد یا صبورتر.و جالبتر اینکه شما هم عنوان کردید غم حیوان را ما متوجه نمی شویم و دلیل بر نبود نیست. حس مادری در بعضی امور حیوانات بسیار بیشتر از انسان هست. فقط ما متوجه کمتر میشویم و برخورد هنگام خطر برای فرزند ّسیار بیشتر از انسان هست و شاید مربوط به میزان عقل اوست. در انتها حیوانات بعضی حس مادری باِاتری نسبت به انسانها دارند.