بیشک ورنر هرتسوک بدون در نظر گرفتن آثار مستندش هم جایگاه دستنیافتنی در تاریخ سینما دارد، او سازنده برخی از درخشانترین فیلمهای اواخر دهه هفتاد و هشتاد است. اما بیتردید بخش زیادی از آثار هرتسوک را مستندها ( فیلمهایی که از نظر او تفاوتی با آثار داستانیاش ندارند) تشکیل میدهند. او بیش از هر فیلمساز دیگری سینمای مستند را معنا کرده، سینمایی که باید قادر به گفتمانی فلسفی شاعرانه و انسان شناسانه و به یک رویا شبیه باشد. هرتسوک که به انتخاب موضوعهای خاص، دستنخورده و البته عجیب شهرت دارد، این بار سراغ غار شُوِوه در فرانسه رفته است.
نام فیلم: غار رویاهای فراموش شده (Cave of Forgotten Dreams)
ژانر: مستند
محصول: فرانسه
کارگردان، نویسنده و راوی: ورنر هرتسوک
بازیگران: ورنر هرتسوک، ژان کلوت، ژولین مونه، ژان میشل ژنس، مایکل فلیپ، ژیل توسلو
فیلم بردار: پتر زیتلینگر
موسیقی: ارنست رایسگر
سال انتشار: 2010
مدت زمان: 89 دقیقه
خلاصه فیلم:«کارگردان افسانهای ورنر هرتسوک به غار شُوِوه در جنوب فرانسه راه پیدا میکند و به همراه عوامل محدودش، تصاویر خیرهکنندهای از قدیمیترین نقاشیهای دست بشر که برخی از آنها قدمتی بیش از 32 هزار سال دارند، به دست میدهد.»
غار رویاهای فراموش شده
در جنوب فرانسه، حدود640 کیلومتری پاریس، غار سنگ آهکی وجود دارد که برخی از قدیمیترین نقاشیهای انسان شاید با قدمتی بیش از 32 هزار سال را در خود جای داده است. در این غار، در میان استالاکتیت ها و استالاگمیت های درخشان و فرشی از استخوانهای حیوانی، نقوشی از اسبها، گاومیشها و جانوران شبح مانندی همچون شیر غار، خرس غار و ماموت پشمالو روی دیوارهها نقاشی شدهاند. چندین اثر دست هنرمندان باستانی یکی از دیوارههای غار را آراستهاند که در واقع شواهدی از حضور اولین هنرمندان تاریخ هستند. مطمئنا هنرمندان دیگری هم پیش از هنرمندان گمنام غار شووه بودهاند، اما این نقاشیها در بین اولین هنرهای شناختهشده بشری جای میگیرند.
در 13 دسامبر 1994، سه غارشناس متوجه جریان هوای سردی از صخرههای تنگه آردش- نشانی از وجود حفره در صخرهها- شدند. آنها این صخرهها را کنار زدند و درون دهلیزی باریک خزیدند که بهسختی میشد از آن عبور کرد. آنها با طی کردن مسیری شیبدار به غار زیرزمینی شگفتانگیز رسیدند.
این سه غارشناس فرانسوی که الیتت برونل دشام، کریستین هیلر و ژان ماری شووه بودند، نمیدانستند که با کشف غار وارد قلمرویی از تجربیات مسحورکننده شدهاند که در آن مرز بین رویا و خیالپردازی سراسر گم است.
اما آنها هنوز نمیدانستند به کجا وارد شدهاند. همانطور که از دهلیزی 400 متری میگذشتند، یکی از سه تن، الیتت، ناگهان از خوشحالی یا هیجان فریاد زد. او بعدها گفت: “نور چراغقوههای ما ابتدا یک ماموت، بعد یک خرس و بعد یک شیر با نیمه دایرهای که نقاطی همچون قطرات خون از پوزهاش جاری بودند و یک کرگدن را روشن کرده بود… ما اثر دستهای انسان را دیدیم.”
حقیقتا در این غار مرموز و شگفتانگیز، مرز خیال و واقعیت پیدرپی گم میشد. قبل از اینکه زنان، مردان و کودکان (رد پای کودکی در حدود 11 ساله در غار وجود دارد) وارد غار شوند و آن را ترک کنند، ساکنان غار خرسها بودهاند. احتمالا گرگها و دیگر حیوانات هم در غار زندگی کرده باشند، اما خرسها سردسته همه حیوانات بودند و با این انسانها غار را سهیم بودند. در دیواره غار اثر پنجه یک خرس وجود دارد. ردپاهایی وجود دارد که نشان میدهد، خرسها با تولههایشان از این راهروهای تاریک عبور میکردند.
در بزرگترین دهلیز غار که 15 متر ارتفاع دارد، فرورفتگیهای زیادی در خاک کف غار وجود دارد، اینجا جایی است که خرسها به خواب زمستانی طولانی خود فرومیرفتهاند. در غار شووه یک صد و پنجاه جمجمه خرس پیدا شده است. یکی از این جمجمهها در تابلو سنگهای دوردستترین نقطه غار- احتمالا توسط یک کرومانیون- گذاشته شده است.
به نظر میرسید، این غار قبل از آمدن انسانها به خرسها تعلق داشته است و پس از بازدید موقت انسانها به این غار دوباره به آنها بازگردانده شده است. نقاشیهای حیوانات به ما میگویند که این مکان متعلق به حیوانات بوده است. بسیاری از حیوانات غار شووه در زندگی وحشی به تصویر کشیده شدهاند، اما هیچ جا اثری از ترس نیست. بلکه احترام دیده میشود، احترامی مهربانانه و به همین دلیل است که در هر تصویر حیوانی، انسانی حضور دارد. حضوری که نشانی از لذت دارد. در اینجا هر حیوانی در انسان وجود داشته است، فرمولی عجیب اما بیچون و چرایی که در این غار حکمفرما بوده است.
در عقب غار، تابلویی از اسبها را میبینیم. پوزه این اسبها نرم است، میتوان لبهای مخملی را حس کرد. آنها هم دیگر را دنبال نمیکنند. بر خلاف نقاشیهای غار لاسکو و آلتامیرا که پانزده هزار سال بعد خلق شدند، در اینجا هیچ تصویری از شکار در هیچ نقطهای دیده نمیشود.
چرا این هنرمندان خودشان را به تصویر نکشیدهاند؟ تنها یک فیگور انسانی در غار است، پاهای یک زن که با سر گاومیش در هم پیچیده است. اما پاها متعلق به گاومیش اند یا زن؟ در اینجا هیچ تفکیکی وجود ندارد، انسانها در حیوانات هستند و حیوانات زندهاند. حتی میتوانیم تصور کنیم، صدای شیهه اسب را از دهان بازش میشنویم. این اسب نماد و سبکسازی نیست. بلکه خود اسب، همانطوری که در طبیعت میبینیم، به تصویر کشیده شده است. مشاهدات و تخیل این هنرمندان همچون اکنون ماست.
ما به غار نگارههای شووه احساس نزدیکی بیشتری میکنیم تا مثلا نقوش دیواری مصر باستان. این هنرمندان اجداد دور ما نبودهاند، بلکه برادران ما بودهاند. آنها همچون ما میدیدهاند و همچون ما نقاشی میکشیدهاند. اما باوجوداین نزدیکی، چیزی بنیادی ما را از هم جدا کرده است. زمانی که آنها در آن میزیسته همه چیز به هم متصل بوده است. آنها در اکنونی شگرف میزیستهاند که شامل گذشته و آینده بوده است. در اکنونی که در آن طبیعت نهتنها مجاور آنها بوده بلکه به آنها پیوسته بوده است. آنها در داخل و خارج زنجیرهای از همهچیزهای اطراف خود جاری بودند. همچون حیوانات که در داخل و خارج سنگها جاریاند.
اما آنچه دانشمندان را از این نقاشیها شگفت زده کرده قدمت آنها نیست- نقاشیهای شووه دو برابر قدیمیتر از نقاشیهای لاسکو هستند- بلکه قریحه هنری بهکاررفته در این آثار است. خطوط روان و سایهها فوقالعادهاند، این پابلو پیکاسوها با این انیمیشنها جانوران عصر یخبندان را به تصویر کشیدهاند.
هنرمندانی که این نقاشیهای منحصر به فرد را خلق کردهاند از تکنیکهایی بهره بردهاند که به ندرت در غارهای دیگر دیده شده است. به نظر میرسد، بسیاری از نقاشیها پس از خراشیدن و صاف کردن دیوارههای غار نقاشی شدهاند تا سطحی بسیار هموارتر و روشنتر را در اختیار نقاشان قرار دهند.
مورد جالب توجه دیگر تکنیکهای قلمزنی و قطع خطوط تصویر (طراحی روی طراحی) در نقاشیهای غار شووه است که کیفیتی سهبعدی را با القای حس حرکت در نقاشیهای غار پدید آورده که استثنایی است. پیکاسو پس از بازدید از غار لاسکو که در سال 1940 کشف شد، گفته بود: “آنها همه چیز را خلق کرده بودند.”
به نظر میرسد حیوانات روی دیوارههای غار موج برداشتهاند و همچون فانوس جادوئی (دستگاه اولیهای که اسلایدهای فیلم را نشان میداد) یا به تعبیری بهتر این هنرمندان انیمیشن را ابداع کرده بودند. آنها از چراغهای پیهسوز با فتیلههای گیاهی که در حفرههای سنگی قرار میگرفتهاند، برای روشن کردن محل کار خود استفاده میکردند.
اشغال آخر غار به حدود 25 تا 27 هزار سال قبل بازمیگردد، آنها غار را ترک کردهاند اما رد پای یک کودک هنوز باقی است، بقایای سوخته یک شومینه باستانی و لکههای دوده کربن هم در غار به چشم میخورد. شواهد نشان میدهد که پس از بازدید کودک از غار، دهانه غار بر اثر زمین رانش بسته شده و تا زمان کشف اخیر در سال 1994 دست نخورده باقی مانده است. در واقع این ردپاها احتمالا قدیمیترین ردپاهای انسانی هستند که به دقت تاریخگذاری شدهاند. علاوه بر این، شواهدی از ردپاهای یک کودک خردسال و یک گرگ و یا سگ وجود دارد که در کنار هم راهرفتهاند. این اطلاعات همچنین نشان میدهد، منشأ سگهای اهلی به قبل از آخرین عصر یخبندان بازمیگردد.
حداقل نقوشی مربوط به 13 گونه مختلف به تصویر کشیده شدهاند، برخی از این حیوانات بهندرت و شاید هیچوقت در دیگر نقاشیهای عصر یخی مشاهده نشدهاند. به جای به تصویر کشیدن گیاهخواران آشنایی همچون اسب، گاو و ماموت و… که در بسیاری از نقاشیهای غار پارینهسنگی بسیار به چشم میخورند، در غار شووه بسیاری از حیوانات وحشی، از جمله، شیر غار، پلنگ، خرس، کفتار غار به تصور کشیده شدهاند، همچنین نقاشیهایی از کرگدن هم وجود دارد.
علاوه بر این، دو تصویر غیرقابلشناسایی از یک پروانه مبهم یا نوعی پرنده شبیه به آن وجود دارد. این ترکیبهای مختلف برخی از محققان تاریخ هنر و فرهنگ ماقبل تاریخ را به این باور رسانده که این نقاشیهای مرموز دارای جنبههایی از آیینهای جادویی یا شَمَنی هستند.
نقاشی اسرارآمیز دیگری هم در غار شووه وجود دارد، نقاشی معماگونهای که گوزنی را به تصویر کشیده که یک آتشفشانی در حال فوران را تداعی میکند، درست همچون آتشفشانی که در آن زمان در ناحیه فعال بوده است. اگر چنین ادعایی به اثبات برسد، این اولین نقاشی شناخته شدهای خواهد بود که فوران یک آتشفشان را به تصویر کشیده است.
با توجه به تکنیک تاریخی گذاری رادیوکربن، انسانها در دو مرحله در غار سکونت داشتهاند، مرحله اول بین 37 تا 33 هزار و پانصد سال و مرحله دوم بین 31 هزار تا 28هزار قبل بوده است. به جز دو نقاشی، تمامی نقاشیهای غار شووه متعلق به مرحله اول هستند. این غار از سال 1994 به روی مردم بسته شد و دسترسی به آن به شدت محدود شد. این تصمیم مقامات فرانسوی با توجه به تجربه غار لاسکو در قرن بیستم گرفته شد که در آن بازدید مردم باعث افزایش رشد کپک قارچی در دیوارههای غار و آسیب به آثار ارزشمند شده بود. بنابراین فیلم ورنر هرتسوک؛ شاید تنها فرصت بشریت برای تماشای غار رویاهای فراموش شده باشد.
ورنر هرتسوک در غار رویاهای فراموش شده
ورنر هرتسوک الهام بخشش برای ساخت این فیلم را مقاله جودیت تورمن “نخستین تصاویر” در مورد غار شووه میداند که به توصیه یک دوست در نشریه نیویورکر خوانده بود. نام تورمن به عنوان یکی از تهیهکنندگان فیلم در فهرست اعلان فیلم ذکر میشود.
هرتسوک میگوید: “حدود هفت ماه قبل از اینکه فیلم را بسازم، مقالهای در نیویورکر منتشر شده بود که به وسیله تهیه کنندهای که با او فیلمهای مرد گریزلی و ملاقاتهایی در پایان جهان را ساخته بودم، به من نشان داده شد. او تقریبا میترسید که ممکن است به چنین چیزی علاقهمند نباشیم و من بلافاصله گفتم، بله، البته حتما. از زمان نوجوانی شیفتگی وحشتناکی نسبت به هنر عصر سنگی داشتم. این غیرقابل توصیف بود، حسی از شگفتی، تعجب و این دقیقا همان چیزی بود که میخواستم به مخاطبان انتقال دهم. حداکثر تلاشم را کردم تا غار را به بهترین شکل به جهان نشان دهم، میدانستم وقتی فیلم را با مخاطبان ببینم، هیچکس در مورد دیدن فیلم صحبت نمیکند، بلکه همه از بودن در غار صحبت میکنند.”
اما برای ساخت فیلمی از این غار محدودیتهای زیادی وجود داشت، این غار به دقت توسط مسئولان فرانسوی نگهداری میشد و عموم مردم اجازه ورود به آن را نداشتند. با توجه به چنین محدودیتهایی، تعجبآور است که مقامات فرانسوی یک فیلمساز غیر فرانسوی را برای ساخت این فیلم برگزیدند. هرتسوک میگوید: “خوششانس بودم که فردریک میتران، وزیر فرهنگ فرانسه، همانطور که در اولین جلسه ملاقات گفت، همواره یکی از ستایشگران فیلمهایم بوده است.”
به این ترتیب هرتسوک با اجازه مخصوص از طرف وزیر فرهنگ فرانسه اجازه فیلمبرداری از غار را یافت. میتران، بهخوبی با اشتیاق باورنکردنی و غیرمعمول سازنده فیلمهایی مانند، مرد گریزلی و فیتزکارالدو آشنا بود و میدانست او مناسبتترین فرد برای این کار است. اما با این وجود محدودیتها زیاد بود.
همه گروه فیلمبرداری که متشکل از چهار نفر(فیلمبردار پیتر زیتلینگر، صدابردار اریک اسپیتزر، یک دستیار و خود هرتسوک که چراغهایی با پانل نور سرد را حمل میکرد)، مجاز به پوشیدن لباسها و کفشهایی ویژه بودند، همچنین هیچکدام نباید با بسیاری از دیوارهها و کف غار تماس میداشتند، آنها باید حداقل فاصله 2 فوتی (حدود 60 سانتیمتری) را با این نواحی حفظ میکردند.چراکه در نزدیکی سطوح غار گازهای سمی مانند، رادون و دیاکسید کربن وجود داشت، به همین دلیل هیچکس نمیتوانست بیش از چند ساعت در غار بماند. مورد دیگر اینکه هرتسوک تنها اجازه روزانه چهار ساعت فیلمبرداری برای مدت شش روز را داشت.
ایده فیلمبرداری سهبعدی هم از پتر زیتلینگر بود. او حتی قبل از ورود به غار تصور کرده بود که تکنولوژی سهبعدی امکان به تصور کشیدن گوشههای غار را فراهم میکند. هرتسوک ابتدا ازآنجاییکه پیشنهاد زیتلینگر را بیشتر یک ترفند سینمای تجاری میدانست، قانع نشد. پیش از ساخت فیلم، هرتسوک شک و تردیدهای زیادی در مورد استفاده از تکنولوژی فیلمبرداری سهبعدی داشت. تا آن زمان فقط فیلم آواتار جیمز کامرون با چنین تکنولوژی ساخته شده بود.
هرتسوک میگوید: “من هرگز واقعا برنامهریزی نکرده بودم فیلم را به صورت سهبعدی بسازم، اما از آنجایی که بهاندازه کافی خوششانس بودم مقامات فرانسوی را متقاعد کردم که چند ماه قبل از فیلمبرداری به من یک ساعت فرصت بازدید از غار را بدهند. یک ساعت به همراه همسرم در غار بودم، به ما بدون دوربین اجازه ورود داده بودند. ناگهان اشکال فوقالعادهای را در غار دیدم، استالاکتیت ها و استالاگمیت ها و ستونها… همینطور متوجه شدم نقاشیها روی سطوحی مسطح نیستند.دیوارههای غار برآمدگیها، تورفتگیها و شیبهایی داشتند، اینجا بود که بلافاصله فهمیدم، این فیلم بهصورت سهبعدی ساخته میشود.”
البته هرتسوک هنوز هم معتقد است، استفاده از تکنولوژی سهبعدی برای استفاده عمومی در سینما چندان مناسب نیست. اما سرانجام تکنولوژی سهبعدی، به هرتسوک امکان تسخیر برخی از خیرهکنندهترین تصاویر ساخته دست انسان را داد. تصاویری که بهخوبی هنر نقاشان باستانی با همه مهارتها، چیرهدستیها و ظرایفشان را میدهد.
این غار تا زمان کشف اخیر در سال 1994، تا چندین هزار سال دستنخورده باقیمانده و انباشته از نقاشیهایی افسون کننده، بیشتر از حیواناتی مانند، اسب، گاومیش و کرگدن، و یک پلنگ و حتی حشراتی مانند، پروانه و نیمتنه زنی که به دلیل زاویه خاص سطح غار، گروه فیلمبرداری امکان تصویربرداری کامل از آن را پیدا نمیکنند. نقاشی حکاکی شده جغدی هم وجود دارد که هرتسوک امکان گنجاندن این تصویر را هم در فیلمش نمییابد.
هرتسوک میگوید: “چیز عجیب در مورد این غار این است که کسی شروع به کشیدن نقاشی کرده و سپس آنجا را ترک کرده است. و بعد از 3.500 سال کسی دیگر نقاشیها را ادامه داد و پس از آنیک خرس که از خواب زمستانی بیدار شده بود، علائمی را روی دیواره غار خراشیده است. روی خراش علامتهایی توسط یک مرد، خرس، مرد، خرس، مرد، خرس، مرد (همینطور مداوما) خراشیده شدهاند، همچون اینکه اصلا زمانی نگذشته باشد.”
فیلمبرداری از این لوکیشن شگفت، زیبای خاصی دارد اما گاهی اوقات حس غریبی از دلهره و اضطراب بر ما (مخاطبان) چیره میشود، مانند لحظه منجمد شدهای که راوی (خود هرتسوک) میگوید:”نقاشیها همزمان چیزهایی آشنا و دستنیافتنی به نظر میرسند.چون خاطراتی از رویاهای طولانی فراموش شده.”
ازاینجهت گاه گروه به چشم اندازهای پل طبیعی آردش روی میآورند، هرتسوک این را میداند و ما را گاهبهگاه به دیدن این منظره دلفریب میبرد تا نفسی تازه کنیم.
چکیدن آب در غار هم اثری مبهوتکنندهای دارد، باستانشناس ژولین مونه، میگوید، پس از ورود به غار شروع به خیالبافی در مورد شیر کرده و مرد دیگری، مدیر پروژه تحقیقاتی ژان میشل ژونست، میگوید، این چشماندازهای غریب وارد حافظه و تخیل ما میشوند، بدیهی است که راه گریزی از اینهمه خیالات تومان نداریم.
در غار رویاهای فراموش شده، بهجز بقایای فسیل حیوانات، هیچ بقایای انسانی باقی نمانده، این امر نشان میدهد، این محل فقط برای نقاشی مورداستفاده قرار میگرفته، ” گالری هنری ماقبل تاریخی”، شاید این انسانهای باستانی به معنی امروزی خود را هنرمند نمیدانستند، اما آنها منبع نامحدودی و غنی از تخیلات و افکار جذاب بودهاند، هنرمندانی نادر با روحهایی پرشور مرموز.
همچنین فلوتی باستانی هم در غار یافت شده که توسط باستانشناس ولف هین نواخته میشود. هرتسوک در فیلمش با گروه مختلفی از باستان شناسان، دیرینه شناسان، مورخان هنری، و دیگر دانشمندان مصاحبه میکند.اما تفسیر او چیز دیگری است، صحنه نواختن فلوت، تمثیلی از این تفسیر هرتسوکی است، او یادآور میشود، این حرکت آهسته نئاندرتالها بهسوی انسانهای عصر حجر است، این نقاشیها تولد روح انسان مدرن، انسانی که ذات هنر را دریافته هستند. هرتسوک میگوید:”کاملاً آشکار است که این ما هستیم، این مای 32 تا 35 هزار سال پیش هستیم. این تولد روح انسان مدرن است. این هنرمندان همچون ما بودهاند، نه مانند نئاندرتالها که هیچ فرهنگی نداشتهاند و از قضا در همان زمان که این نقاشیها خلق میشدند، در این نواحی پرسه میزدند. قابلتوجه است که این پژواک فرهنگی پس از دهها هزار سال به ما رسیده است. در غار شووه، نقاشی از یک گاومیش است که پایینتنه زن برهنهای را در آغوش گرفته است. چرا پابلو پیکاسو که هیچ آگاهی از غار شووه نداشته، دقیقا از همین موتیفها در سری نقاشیهای مینوتور (موجود اساطیری با نیمهتنه انسان و سر گاو) و زن خود استفاده کرده است؟”
پینوشتها:
- غار آلتامیرا (Cueva de Altamira) در نزدیکی شهر تاریخی سانتیانا دل مار در کانتابریا، اسپانیا واقع است. این غار به سبب آثار هنر غاری خود مشهور است. در این غار نقوش رنگارنگی از جانوران محلی وجود دارد که بین 18 هزار و پانصد تا 14 هزار سال پیش توسط غارنشینان عهد پارینهسنگی بالا نقاشی شدهاند. قدیمیترین نقاشی غار حدود 35 هزار و ششصد سال تاریخگذاری شده است. غار آلتامیرا در سال 1879 توسط باستانشناس آماتوری به نام مارسلینور دوسوتواولا کشف شد. در ابتدا ماریا دختر هشتساله دوسوتواولا موفق به مشاهده نقاشیهای غار شد. این غار بعد از کشف توسط دوسوتوالا و خوان ویلانووا پیرا باستانشناسی از دانشگاه مادرید حفاری شد و نتایج یافتههای این باستان شناسان در سال 1880 مورد ستایش قرار گرفت و نقاشیهای غار به عنوان آثاری از عصر پارینهسنگی شناخته شد.
- غار لاسکو، (Grotte de Lascaux) مجموعهای از غارها در نزدیکی روستایی به نام مونتیناک در ناحیه دوردون در جنوب غربی فرانسه است. لاسکو بیش از 600 غار نگاره را در خود جای داده است. نقاشیهای این غار را عمدتا حیوانات بزرگ و محلی تشکیل میدهند که با فسیلهای عصر پارینهسنگی فوقانی مطابقت میکنند. نقاشیهای این غار تا حدود 17 هزار تاریخگذاری شدهاند. غار لاسکو در سال 1979 به فهرست به میراث جهانی یونسکو افزوده شد. ورودی غار لاسکو 12 سپتامبر سال 1940 توسط نوجوان 18 سالهای به نام مارسل رویدا کشف شد. رویدا بعدا به همراه سه دوست خود ژاک مارسال، ژرژ انگل و سیمون کوئنکا به غار بازگشت. مجموعه غار لاسکو در سال 1948 به روی عموم باز شد. اما تا سال 1955، دیاکسید کربن، گرما، رطوبت و دیگر آلودگیهای ناشی از 1200 بازدیدکننده روزانه آسیبهای زیادی را به نقاشیهای غار وارد کردند. این به رشد کپکهای قارچ و گلسنگها روی دیوارههای غار کمک کرد. به این ترتیب مقامات فرانسوی در سال 1963، غار را به روی عموم بستند. تجربهای که باعث شد، غار شووه هم به روی عموم بسته شود. پس از این، نقاشیهای غار دوباره به حالت اصلی خود بازگردانده شدند.
.
منبع: تکرا
باید فیلم جالبی باشه