ورنر هرتسوک که چند دهه قبل بهعنوان یکی از مهمترین فیلمسازان آلمان ظهور کرد، در خلال دو دهه اخیر بیشتر مشغول ساخت فیلمهای مستند بوده است، فیلمهایی که ازنظر وی تفاوتی با آثار داستانیاش ندارند. او بیش از هر فیلمساز دیگری سینمای مستند را معنا کرده، سینمایی که باید قادر به گفتمان فلسفی، شاعرانه و انسان شناسانه و درنهایت به یک رؤیا شبیه باشد. ورنر هرتسوک که به انتخاب موضوعهای خاص، دستنخورده و البته عجیب شهرت دارد، این بار سراغ آتشفشانها رفته است.
نام فیلم: “بهسوی دوزخ (Into the Inferno)“
ژانر: مستند
محصول: ایالاتمتحده آمریکا، شبکه تلویزیونی نت فلیکس
کارگردان و نویسنده: ورنر هرتسوک
بازیگران: ورنر هرتسوک (راوی)، کلایو اوپنهایمر، مال موسس، کتی کرافت، موریس کرافت، یوناتان ساهل، یونگ سون آن، یونگ سون گان، تیم دی وایت
سال انتشار: ۲۰۱۶
مدت زمان : 106 دقیقه
خلاصه داستان: اکتشاف آتشفشانهای فعال جهان در اندونزی، ایسلند، کره شمالی و اتیوپی. فیلمساز سعی میکند، در این اکتشافات که دنیای مرموز، خشن و زیبای آتشفشانهای جهان را درمینوردد، تصویری از ریشهها و ماهیت ما بهعنوان یکگونه به دست دهد.
شاید برای بسیاری سینمای مستند، سینمایی است که بخواهد، از ترکیبی از بداههپردازی و دوربین برای آشکار کردن حقایقی بهره ببرد. اما سینمای ورنر هرتسوک، سینمایی عینی و مشاهدهگر، چیزی که حقیقتی دقیق و حسابگرانه را بیان کند و یا حقایق و اطلاعاتی را بدون بینش و تفسیر و یا احساس پیش روی مخاطب قرار دهد، نیست. [1] بلکه هرتسوک، به دنبال ارتباطی عمیقتر و شاعرانهتر است، چیزی که از آن بهعنوان «حقیقت وجد انگیز (Ecstatic Truth)» یاد میکند.
وی میگوید: “دوست دارم به سرزمینهای دور و وحشی بروم و مخاطبانم را با خود همراه کنم و مستقیم به سرزمین تخیل و زیبایی و شاعرانگی ببرم. فیلمسازی این است.” [2]
در این مورد ورنر هرتسوک تنها نیست، فدریکو فلینی پیشازاین فیلمسازی را بیش از انجام کاری مکانیکی دانسته بود، برای مایسترو فلینی، فیلمسازی بیش از بداههپردازی یا انجام چیزهای مکانیکی است، وی میگوید:” ساخت فیلم، همچون یک عملیات ریاضیاتی است. بهمانند فرستادن یک موشک به ماه. به این جهت ساخت فیلم نمیتواند، با بداههپردازی انجام شود، چراکه بداههپردازی خیلی مکانیکی است، در مقابل، هنر عملیاتی علمی است.” [3]
کلایو اوپنهایمر، آتشفشانشناس و یا متخصص آتشفشان برجستهای از دانشگاه کمبریج است که فیلمساز بیش از یک دهه قبل در هنگام فیلمبرداری «ملاقاتهایی در پایان جهان» در جنوبگان، قطب جنوب با او آشنا شده بود. اوپنهایمر تقریبا تمام بار علمی فیلم را به دوش میکشد، از سوی دیگر هرتسوک، بیشتر مایل به اکتشاف در ابعاد اسطورهای آتشفشانها است.
به این جهت، هرتسوک از اصطلاح «انتخاب خوب بازیگران(Well-Cast)» نام میبرد، همچون اینکه بخواهد، در مورد فیلمی داستانی صحبت کند. درواقع هرتسوک در مورد آنهایی که جانهایی آتشین و حرفهایی جذاب برای گفتن دارند، بسیار دقیق عمل میکند. کلایو اوپنهایمر از آن دست بازیگران خوب هرتسوک بهحساب میآید. وی میگوید: “کلایو اوپنهایمر در برقراری ارتباط فوقالعاده بود. او هیچوقت با غرور و بیشازحد فنی صحبت نمیکرد. او بهطورکلی هیجانزده بود و حضور چشمگیری درصحنه (جلوی دوربین) داشت. در مقابل دانشمندان دیگری هستند که کاملاً خشک و خستهکنندهاند، با آنها قطعا هیچ فیلمی ساخته نمیشد!” [4]
و در مقابل این انتخاب ایدئال، جان شخص او و عوامل فیلم را هم نجات داده، هرتسوک میگوید: “در یک مورد، زمانی که در اندونزی فیلمبرداری میکردیم، آتشفشان بهیکباره فوران کرد. البته هیچ آسیبی به ما وارد نشد. چراکه بهسرعت از محل خارج شدیم. کلایو اوپنهایمر بخشی از تختهسنگ بزرگی را در دهانه آتشفشان دیده بود که شل است، بنابراین، او حس کرده بود، امکان لرزههایی وجود دارد. او گفت، ازاینجا برویم. ما شصت ثانیه بعد از محل خارج شدیم. چند روز بعد، در تلویزیون اندونزی، شاهد عملیات امداد و نجاتی بودیم که هفت جسد را درست در نقطهای که در آن مشغول فیلمبرداری بودیم، کشف کرده بودند.” [5]
بهاینترتیب، اوپنهایمر، همسفر ایدئالی برای اکتشافات هرتسوک به دور دنیا است. او با گروه به مجمعالجزایر وانواتو میرود، خوشهای از جزایر که در هزار مایلی شرق استرالیا واقعشدهاند، جایی که ساکنانش برای توضیح محیطزیست ناپایدار و زلزلههای مهیب، اساطیری متنوع را در ناخودآگاه جمعی خود پروراندهاند.
اندونزی همانجایی که گروه فیلمسازی نزدیک بود، در جریان فوران گدازههای مذاب کوه سینابونگ گرفتار شوند. ایسلند که در آن کدکس، مهمترین متن ملی که در آنیک رویداد آتشفشانی تاریخی شرح دادهشده، قرار دارد. اتیوپی، جایی که دانشمندان مشغول کشف بقایای اسکلت قدیمیترین انسان در منطقهای هستند که آتشفشان ارتا آله در آن قرار دارد و کره شمالی، جایی که کیم ایل سونگ، قدرت نمادین انقلابش را به آتشفشان مقدس ربط داده است.
و بدیهی است که همه اینها، مضامین فوقالعادهای برای یک فیلم هرتسوکی هستند، فیلمهایی که بهترین نمونههای آن همیشه گفتنیهایی زیادی از جدال با طبیعت در خوددارند و با زبانی شورانگیز و معماگونه از عظمت مرموز آن و شوق و حماقتهای انسانها گفتهاند.
طرح معماهای ورنر هرتسوک با رئیس قبیلهای سابقا آدمخوار شروع میشود. اوپنهایمر و هرتسوک در آتشفشان امبریم در جزیرهای به همین نام در مجمعالجزایر وانواتو به دیدار، مال موسس میروند. موسس و قبیلهاش رابطه درونی بسیار اسرارآمیزی با خدای خود که به هیئت آتشفشان درآمده دارند. موسس میگوید: “ما باور داریم، ارواح در آتش هستند، باور داریم، آتش از درون ارواح جوشیدن میگیرد.”
موسس و قبیلهاش باور دارند، مردگان به آتشفشان برمیگردند و هجوم توریستها به این منطقه باعث خشم ارواح درون آتشفشان و فوران آن شده است. در ادامه هرتسوک گریزی میزند به اولین دیدارش با اوپنهایمر در کوه اربوس در جنوبگان قطب جنوب. جایی که او و اوپنهایمر در دهانه آتشفشان اربوس در جنوبگان نشستهاند و دوربین اوپنهایمر دارد از این دو دوست فیلم میگیرد، هرتسوگ در پاسخ به اوپنهایمر که از او در مورد دلیل علاقهاش به آتشفشانها پرسیده بود. از آتشفشانهایی میگوید که هیچ ثباتی ندارند و هرلحظه ممکن است با فورانی عظیم موجب نابودی شوند، در مقابل همین آتشفشانها، موجب ایجاد اتمسفر و درنتیجه حیات هم شدهاند.
درواقع ماهیت دوگانه، آتشفشانها، یکی از مهمترین دلایل شیفتگی هرتسوک به این مضمون است، باوجوداین ماهیت دوگانه، مشخصا آتشفشان، یک مضمون هرتسوکی اصیل بهحساب میآید، هرتسوک همیشه از رؤیاپردازانی صحبت میکند که برای رسیدن به اهداف خود از هیچچیزی فروگذاری نمیکنند، از زندگی در آلاسکا با خرسها تا بردن یک کشتی 320 تنی بالای کوه، آنها همیشه رهسپار سفرهای دورودراز و حتی بدون بازگشتاند. رؤیاپردازانی که برایشان نابود شدن اهمیتی ندارد (مشخصا آگیره در فیلم آگیره خشم خدا و یا تیموتی تریدول در مرد گریزلی) و یا در مورد اخیر، دو شخصیت هرتسوکی دیگر که پیش از ساخت فیلم، جان خود را ازدستدادهاند.
زوج ماجراجوی فرانسوی، کاتیا و موریس کرافت که زندگی خود را صرف فیلمبرداری از آتشفشانهای فعال جهان کرده بودند. این زوج، برای ضبط فیلمهای فوقالعاده خود، همیشه خطر مرگ را به جان میخریدند. آنها درنهایت در 3 ژوئیه 1991 بر اثر جریان آذرآواری کوه اونزن، ژاپن، جان سپردند. در توبا، سوماترا، اندونزی، آتشفشان به نمادی از شیطان تبدیلشده که درنهایت با اشغال آتشفشان، بر مردم حکمرانی میکند.
در ایسلند، هرتسوک، اشارهای به فوران آتشفشان لاکی در سال 1783 میکند. البته که 1783 مدتها قبل بوده و کسی آن واقعه را به خاطر نمیآورد. اما هیچ اطمینانی نیست که چنین رویدادی دوباره اتفاق نیفتد. هیچ روایت و یا منطق تاریخی در مورد فوران این آتشفشان موجود نیست که این وحشت را شرح دهد، درواقع؛ این وحشت فراتر از تاریخ و زمان ما است و ممکن است دوباره هم رخ دهد. درست همانطور که در کتاب کدکس شرح دادهشده است، متن ملی که در آن بسیاری از اشعار کهن نورس حفظشده است. در بخشی از کدکس که «پیشگویی سیرس»، نام دارد، واقعهای آخر زمانی شرح دادهشده است، وقایعی که شباهت غریبی به فوران آتشفشانها دارد.
در کره شمالی همهچیز، حتی آتشفشان هم جزئی از پروپاگاندای جمهوری دموکراتیک خلق کره است. آتشفشان پکتو که در مرز چین واقعشده، برای هزاران سال، بهعنوان زادگاه افسانهای ملت کره شناخته میشده و اکنون، دولت سوسیالیستی از آن نمادی برای قدرت انقلاب خودساخته است.
درواقع، کیم جونگ ایل، پدر انقلاب، پایگاه خود برای مبارزه با ژاپن را در دامنههای آتشفشان (که بیش از هزار سال قبل فعال بوده) بنا کرد تا افسانه کوه مقدس رنگ و بویی امروزی داشته باشد.
جالبترین بخش سفر هرتسوک، قطعا گشتوگذار او در کره شمالی است. البته این اولین سفر هرتسوک به کره شمالی نیست. او سالها قبل توسط رهبر کره شمالی به جشنواره فیلم پیونگیانگ دعوتشده بود. اما این بار که به همراه تیمی از محققان دانشگاه کمبریج که در همکاری با متخصصان و آتشفشان شناسان کره شمالی مطالعاتی را انجام میدهند، فرصت دیدار از این کشور مرموز و اسرارآمیز را یافته است. هرتسوک که کوچکترین فرصتی برای سرک کشیدن به این کشور مرموز را از دست نمیدهد، در راه بازگشت دچار مشکل میشود.
مقامات کره شمالی از هرتسوک میخواهند، تمام حافظهها و هاردهایی که محتوی فیلمهایی است که بیاجازه ضبط کرده را پاک کند. البته هرتسوک راهحل خودش را داشت:”شرافتم را به همراه دستم و چهرهام برای تضمین، تقدیم مقامات کرهای کردم!” [6]
البته هرتسوک هیچگاه از این فیلمها استفاده نکرد. واقعه جالبی که فیلم «غار رؤیاهای فراموششده» را به خاطر میآورد، هرتسوک برای این ساخت این فیلم، با اجازه ویژه دولت فرانسه به غار شُوِه فرانسه راه پیداکرده بود. این غار که بهدقت محافظت میشود، حاوی قدیمیترین نقاشیهای دست بشر، نقاشیهایی که بیش از 30 هزار سال قدمت دارند، است. هرتسوک با اجازه مخصوص از طرف وزیر فرهنگ فرانسه، فردریک میتران، اجازه فیلمبرداری از این غار اسرارآمیز را یافت.
فیلم با پیشگویی دیگری تمام میشود، مال موسس از باورهای قبیلهاش می گوید: “همهچیز ذوب میشود، سنگ، خاک، درخت، همهچیز بهمانند آب خواهند شد. این آتشفشان روزی جهان را نابود خواهد کرد.”
اگر فوران عظیمی، همچون فوران عظیمی که 74 هزار سال قبل در اندونزی رخداده، اتفاق بی افتد، اثر فوقالعادهای بر آبوهوای کره زمین خواهد گذاشت. آسمان سراسر جهان تیره میشود. این فوران عظیم، آشکارا تأثیر زیادی بر روی ادامه بقای ما (و یا انقراض ما) خواهد گذاشت و بسیاری از چیزهایی که برای زنده ماندن به آنها نیازمندیم، همچون اقیانوسها، زندگی گیاهی و پلانکتونها و… را بهکلی دگرگون خواهد کرد. این پیشگویی آخر زمانی موسس، همچون پیشگویی کتاب کدکس، روزی میتواند به واقعیت بپیوندد.
هرتسوک میگوید:” وقتی به زندگی انسانها در این سیاره نگاه کنیم، متوجه میشویم، ما پایدار نیستیم. تریلوبیتها (بندپایانی که میلیونها سال قبل منقرضشدهاند) و دایناسورها منقرض شدند. زندگی در سیاره ما به برخی رویدادهای بزرگ وابسته است. ما برای انقراض از یک تریلوبیت و یا یک خزنده مناسبتریم. هیچ شکی ندارم که ما هم ناپدید میشویم. وقتی صحبت از انقراض گونه ما میشود، فرضیههای مختلفی وجود دارد. میکروبها میتوانند در آینده موجب نابودی ما شوند که در این آن صورت، انقراض ما بهسرعت رخ خواهد داد. ویروس مرغی یا بیماری جنون گاوی و یا یک فوران آتشفشانی عظیم که به مدت 10 سال آسمان زمین را تیره خواهد کرد. یا برخورد یک شهابسنگ یا یکچیز ساخته بشری. اما به هولوکاست هستهای باور ندارم. ولی واضح است، سناریوهای زیادی برای محو شدن ما وجود دارد.” [7]
با این تفاسیر، ما ناپدید میشویم و در این صورت هرتسوک روز قبل از پایان دنیا (البته حداقل برای ما!) چهکار خواهد کرد:” از مارتین لوتر سؤال شده بود، اگر فردا دنیا به آخر برسد، چهکار خواهد کرد. او گفته بود، امروز یک درخت سیب میکارم. من هم شروع به ساخت یک فیلم میکنم!” [8]
بهسوی دوزخ، مستند دیدنی و مرعوبکنندهای است، اکتشاف هستی شناسانهای در شگفتیها و وحشتِ طبیعت و همینطور شکنندگی دنیای ما و کُمدی زندگی انسانی و به تعبیر دیگر، مستند هرتسوک، مخاطب را آگاهانه به این باور میرساند که حقیقتا، «به ورنر هرتسوک باور دارم!» [9]
پینوشتها:
[1] اشارهای مستقیم به سینما حقیقت یا سینما وریته (Cinéma vérité) چیزی که هرتسوک طی سالهای اخیر، بارها و بارها مخالفتش را با چنین سینمای خشک و بیروحی بیان کرده است.
[2] مصاحبه ورنر هرتسوک با نشریه وگ، 27 سپتامبر 2016
[3] مصاحبه تلویزیونی فدریکو فلینی با فیلیپ جنکینسون، 8 دسامبر، 1972
[4] مصاحبه ورنر هرتسوک با نشریه وگ، 27 سپتامبر 2016
[5] همان
[6] مصاحبه رادیویی ورنر هرتسوگ با پل هولدنگربر، 3 اوت 2016
[7] مصاحبه ورنر هرتسوک با نشریه گاردین، 13 آوریل 2012
[8] همان
[9] اشاره به دیوارنگاریهای مرموزی که اوایل سال 2014 در بسیاری از معابر و خیابان شهرهای آمریکا ظاهر شدند. مضمون این دیوارنگاریها“I believe in Werner Herzog” بود. به نظر میرسد، منشأ این دیوارنگاریها Paradigm Magazine باشد، اگرچه این دیوارنگاری چیزی جزء ادامه تبدیلشدن ورنر هرتسوک به یک میم اینترنتی (از ویدئوها و پادکستهای پارودی و صفحات جعلی فیسبوک و توییتر و دیگر شبکههای اجتماعی منتسب به فیلمساز افسانهای) نیستند؛ اما، واضح است که تبلیغات پرباری برای شهرت بیشتر فیلمسازی که بیش از سه دهه از ساخت مشهورترین شاهکارهای داستانیاش میگذرد، محسوب میشوند.
منبع: تکرا