;
coinex

عجیب‌ترین آزمایش‌های علمی تاریخ (بخش اول)

عجیب‌ترین آزمایش‌های علمی تاریخ (بخش اول)

از زمان فرانکشتاین مری شلی، داستان‌های دانشمندان دیوانه به بخشی از تخیل جمعی همه ما بدل شده‌اند. بله، باوجودی که علم قدرت بهبود زندگی و درمان بیماری‌ها را دارد، ولی گاهی می‌تواند به هیولایی برای شکنجه، قتل و شستشوی مغزی ما تبدیل شود. در ادامه برخی از عجیب‌ترین آزمایش‌های علمی تاریخ را می‌خوانید.

 

فیلی که ال‌اس‌دی مصرف کرد

اگر به یک فیل ال‌اس‌دی بدهید، چه اتفاقی می‌افتد؟ روز 3 اوت 1962، گروهی از محققان در شهر اوکلاهاما تصمیم گرفتند بفهمند چه اتفاقی می‌افتد. وارن توماس، مدیر باغ‌وحش شهر، سرنگی حاوی 297 میلی‌گرم ال‌اس‌دی به فیلی به نام تسکو تزریق کرد. در این آزمایش دو محقق از دانشکده پزشکی دانشگاه اوکلاهاما به نام‌های لوئیس جولین وست و چستر ام پیرس، توماس را همراهی می‌کردند.

297 میلی‌گرم میزان بالایی ال‌اس‌دی محسوب می‌شود. این میزان حدود 3 هزار برابر دوز مصرفی یک انسان است. در واقع این بیشترین میزان ال‌اس‌دی است که تابه‌حال یک موجود زنده دریافت کرده است. محققان می‌دانستند که در صورت دادن ال‌اس‌دی به فیل باید میزان بالایی به این جانور تزریق کنند، چرا که می‌دانستند، فیل‌ها به بسیاری از داروها مقاوم هستند.

توماس، وست و پیرس بعداً توضیح دادند که این آزمایش برای این طراحی شده بود تا بفهمند، آیا ال‌اس‌دی می‌تواند، موجب مستی فیل شود. مستی نوعی جنون دوره‌ای است که فیل‌ها گاهی به آن دچار می‌شوند، در این دوره فیل‌ها رفتاری بسیار تهاجمی پیدا می‌کنند.

1. فیلی که ال¬اس¬دی مصرف کرد

حال هدف آزمایش تقریبا بلافاصله منحرف شد. بعد از اینکه یک زنبور تسکو را نیش زد، فیل به تزریق واکنش نشان داد و پس از چند دقیقه حرکات دیوانه‌وار، به زمین افتاد. محققان که از این اتفاق وحشت کرده بودند، سعی کردند او را با آنتی سایکوتیک‌ها (داروهای ضد روان‌پریشی) احیا کنند، اما دیر شده بود، تسکو تنها حدود یک ساعت بعد مُرد. این سه محقق با شرمساری نتیجه گرفتند، تسکو احتمالا به نظر به اثرات ال‌اس‌دی خیلی حساس بوده است.

در سال‌های پس از این آزمایش، جنجال‌هایی حول آن به وجود آمد، بحث بر سر این بود که آیا ال‌اس‌دی موجب مرگ تسکو شده یا داروهایی که برای احیا به او داده شده بودند. بنابراین بیست سال بعد، رونالد سیگل محققی از دانشگاه کالیفرنیا، لس‌آنجلس تصمیم گرفت، این بحث‌ها را خاتمه دهد. او به دو فیل دوزهای مشابهی که به تسکو داده شده بود، داد. بنا به گزارش‌ها، او مجبور به امضای تعهدی شد که به موجب آن در صورت مرگ این دو فیل، باید فیل‌های دیگر را جایگزین آن‌ها می‌کرد.

او به‌جای تزریق، ال‌اس‌دی را با آب مخلوط کرد و به فیل‌ها داد. این فیل‌ها نه تنها زنده ماندند، بلکه به نظر چندان از این موضوع ناراحت نشدند. این فیل‌ها کمی بی‌حال رفتار می‌کردند، سپس بعد از کمی تکان دادن خود، صداهای عجیب غریبی در آوردند و در عرض چند ساعت به حالت عادی بازگشتند. با این حال، سیگل بر این باور بود که دوزی که تسکو دریافت کرده بود، ممکن بود، بیش از حد سمی بوده باشد. به این ترتیب، او نتوانست مرگ بر اثر ال‌اس‌دی را رد کند، بنابراین؛ جنجال مرگ تسکو همچنان ادامه دارد.

آزمایش فرمان‌برداری

تصور کنید که برای شرکت در یک آزمایش داوطلب شده‌اید، اما زمانی که به آزمایشگاه پای می‌گذارید، متوجه می‌شوید، محققان از شما می‌خواهند، یک فرد بی‌گناه را به قتل برسانید. اعتراض می‌کنید، اما محققان به شما می‌گویند: “انجام این کار برای آزمایش ضروری است.” آیا تسلیم می‌شوید و این فرد را می‌کشید؟

مسلما وقتی چنین پرسشی می‌شود، تقریبا همه از ارتکاب قتل دست می‌کشند. اما آزمایش معروف استنلی میلگرام خلاف چنین چیزی را ثابت کرد. آزمایش او که در اوایل دهه 1960در دانشگاه ییل انجام شد نشان داد، این باور خوش‌بینانه اشتباه است و اگر این درخواست از سوی شخص مقتدری شده باشد، تقریبا همه ما تبدیل به یک قاتل مطیع می‌شویم.

سری آزمایش‌های میلگرام تبدیل به یکی از بحث‌برانگیزترین و معروف‌ترین آزمایش‌های روانشناسی در تمام تاریخ شده‌اند. میلگرام این آزمایش‌ها را از ژوئیه سال ۱۹۶۱، تنها سه ماه پس از محاکمه آدولف آیشمن شروع کرد. سرهنگ آدولف آیشمن که در رژیم نازی یا سرپرست اداره امور مربوط به یهودیان در دفتر مرکزی امنیت رایش بود و در تعقیب و کشتارجمعی حدود ۶ میلیون یهودی در اروپا نقشی کلیدی داشت. او پس از شکست آلمان در جنگ دوم جهانی و سقوط رژیم نازی با خانواده‌اش به آرژانتین گریخت، اما در سال ۱۹۶۰ شناسایی و به اسرائیل ربوده شد. سرهنگ آیشمن باوجود انکار اتهاماتش در دادگاه اورشلیم، به مرگ محکوم شد و در سال ۱۹۶۲ به دار آویخته شد.

وی در دادگاه اظهار داشته بود: “من از جنایاتی که علیه یهودیان اعمال‌شده ابراز تنفر می‌کنم و عادلانه می‌دانم که مسئولان اصلی آن به سزای اعمال خود برسند. اما باید فرق قائل بود بین رهبران مسئول و افرادی که مانند من آلت دست رهبر بودند. من جزو رهبران مسئول نبودم و به همین دلیل هم خود را مقصر نمی‌دانم.”

میلگرام هم با این آزمایش می‌خواست بداند: “آیا ممکن است، آیشمن و هزاران همدستش در جریان هولوکاست فقط از دستورات اطاعت کرده باشند؟“

برای کشف این موضوع، میلگرام آزمایش‌هایی را طراحی کرد که طی آن، از شرکت‌کنندگان که همدست یک آزمایشگر مقتدر بودند، خواسته می‌شد، به شخصی که در اتاق مجاور است، بدون اینکه ببینندش، با هر بار پاسخ اشتباه به سؤالات حافظه، شوک الکتریکی وارد کنند.

در این آزمایش‌ها، ۳۰ دکمه مختلف با ولتاژهای متفاوتی در اختیار شرکت‌کنندگان بود. تا آنجایی که شرکت‌کنندگان می‌دانستند، شوک‌های الکتریکی از درجه بی‌ضرر ۱۵ ولت شروع و با درجه مرگبار ۴۵۰ پایان می‌یافت. در این مورد به شرکت‌کنندگان پیش از آزمایش، هشدارهایی مبنی بر خطرناک بودن درجه مرگبار ولتاژ داده‌شده بود.

اما در واقع، چیزی که شرکت‌کنندگان نمی‌دانستند، این بود که به‌ هیچ‌وجه ماشین شکنجه‌ای در کار نیست، بلکه ماشینی که در این آزمایش‌ها مورداستفاده قرار می‌گرفت، جز ایجاد چند صدای ترسناک و نور کار دیگری انجام نمی‌داد. همچنین شخصی که قرار بود در اتاق مجاور با شوک الکتریکی شکنجه شود، بازیگر حرفه‌ای بود که قرار بود، نقش یک قربانی را ایفا کند.

سری آزمایش‌های میلگرام

این‌ها چیزهایی بود که شرکت‌کنندگان از آن اطلاعی نداشت. در واقع شرکت‌کنندگان فکر می‌کردند، با عمل خود به شخص دیگری آسیب وارد می‌کنند و از آنجایی‌که به شرکت‌کنندگان گفته‌ شده بود، این آزمایش در مورد حافظه و یادگیری در شرایط متفاوت است، آزمایشگرها از شرکت‌کنندگان می‌خواستند، حتما به کار خود ادامه دهند، چرا که نتایج آن برای آزمایش بسیار مهم است.

معروف‌ترین سری آزمایش‌های میلگرام، نشان داد، ۶۵ درصد از ۴۰ شرکت‌کننده از دستورات اطلاعت می‌کنند و ۴۵۰ ولت، شوک الکتریکی مرگبار را باوجود جیغ و التماس‌های قربانی، به او وارد می‌کنند. برخی از شرکت‌کنندگان از ادامه آزمایش سر باز می‌زدند و در مقابل دستورات آزمایشگرها اعتراض می‌کردند، اما دو سوم افراد، تابع دستورات شخص مقتدر بودند.

در سال‌های پس از آزمایش میلگرام، برخی از محققان ادعا می‌کردند، روش میلگرام، دقیق نبوده و او در داده‌های آزمایش‌های دست برده است. اما آزمایش‌های او در سراسر جهان تکرار شده‌اند و نتایج تقریبا مشابه آزمایش اصلی بود. گفته می‌شود، این آزمایش‌ها تنها در مرکز اروپا انجام‌ نشده است.

میلگرام در مطالعه خود نوشت: “بر اساس مشاهداتی که از هزار نفر شرکت کنندگان این سری آزمایش‌ها انجام شده و همچنین مشاهده‌های شخصی، تصور می‌کنم که اگر سیستمی از اردوگاه‌های مرگ در ایالات‌متحده به همان نحوی که در آلمان نازی دیده شد، ساخته شود، امکان یافتن هر نوع پرسنلی از هر شهری از آمریکا وجود دارد.”

اوایل ماه آوریل سال جاری تیمی از محققان لهستانی، نسخه مدرنی از این آزمایش را تکرار کردند و متوجه شدند که نتایج این آزمایش هیچ تغییری نکرده است. در این نسخه مدرن آزمایش میلگرام، محققان از ۸۰ داوطلب (۴۰ مرد و ۴۰ زن) با سنین بین ۱۸ تا ۶۹ دعوت به همکاری کردند. مشابه آزمایش میلگرام، شرکت‌کنندگان باید با هر بار پاسخ اشتباه، دکمه‌ای را فشار می‌دادند و به شخصی که در اتاق مجاور قرار داشت، شوک الکتریکی وارد می‌کردند.

این شوک‌ها هر بار قوی‌تر می‌شدند و شرکت‌کنندگان از سوی آزمایشگرها تشویق به ادامه شوک حتی با ولتاژهای مرگبار می‌شدند. اما در نسخه جدید آزمایش، برای انجام آزمایشی اخلاقی‌تر، تنها ۱۰ دکمه (به‌جای ۳۰ دکمه نسخه اصلی آزمایش) با ولتاژهای کمتری وجود داشت.

در پایان، محققان دریافتند، ۹۰ درصد شرکت‌کنندگان از دستوراتی که از آن‌ها می‌خواست، در صورت نیاز بالاترین شوک الکتریکی را به افراد وارد کنند، اطاعت می‌کنند.

توماژ گژیپ، محققی از دانشگاه علوم اجتماعی و علوم انسانی ورشو در لهستان و یکی از محققان این مطالعه، گفت: ”نیم‌قرن پس از آزمایش‌های اصلی میلگرام در مورد اطاعت از اقتدار، اکثریت قابل‌توجهی از شرکت‌کنندگان، مایل بودند، شوک الکتریکی را به فرد بینوا وارد کنند!”

سگ دو سر دیموخوف

سگ دو سر دیموخوف

ولادیمیر دیموخوف در سال 1954، با رونمایی از هیولای خود جهان را شوکه کرد: یک سگ دو. او این موجود دو سر را در آزمایشگاهی در حومه مسکو، ساخته بود. دیموخوف سر یک توله ‌سگ را روی گردن یک سگ شپرد آلمانی قرار داده بود.

دیموخوف این سگ دو سر را واداشت، در مقابل خبرنگاران بهت‌زده‌ای از سراسر جهان قدم بزند. این خبرنگاران مشاهده کردند، توله سگ قادر به خوردن شیر از لوله مخصوص است. مقامات اتحاد جماهیر شوروی با افتخار اعلام کردند، این آزمایش مهیب، برتری پزشکی آن‌ها را به اثبات می‌رساند. دیموخوف در طول پانزده سال آینده، در مجموع 25 سگ دو سر دیگر ساخت. با توجه به پس زدن بافت‌های پیوندی، هیچ‌کدام از این سگ‌ها مدت زیادی زنده نماندند. رکورد زنده ماندن این سگ‌های دو سر، یک ماه بود.

 

دیموخوف اعلام کرد، این سگ‌ها بخشی از سری آزمایش‌های مربوط به تکنیک‌های جراحی بوده‌اند که هدف نهایی آن، چگونگی پیوند قلب و ریه انسان بوده است. جراح دیگری به نام کریستین بانارد در سال 1967، در این مورد از او پیشی گرفت. اما دیموخوف اعتبار این موفقیت را برای خود محفوظ شده می‌دانست.

سر جدا شده سگ

از زمان قتل‌عام انقلاب فرانسه، یعنی دوره‌ای که گیوتین‌ها هزاران سربریده را به سبدها می‌فرستادند، دانشمندان در این مورد کنجکاو بودند که آیا ممکن است، سرهای جدا از بدن زنده بمانند؟ اما تا قبل از اواخر دهه 1920، چنین امکانی به وجود نیامد.

سرگئی بروخوننکو پزشکی از اتحاد جماهیر شوروی، دستگاه بدوی و زمختی به نام اتوجکتور (ماشین قلب و ریه) ساخته بود که به وسیله آن قادر به زنده نگه داشتن چند سر سگ شده بود. او در سال 1928، یکی از این سرهای زنده را در مقابل احضار بین‌المللی و دانشمندان سومین کنگسر جدا شده سگره پزشکی اتحاد جماهیر شوروی به نمایش گذاشت. بروخوننکو  برای اثبات زنده بودن سر، نوری را به چشمان سر سگ می‌تاباند و این سگ به نحو وحشتناکی پلک می‌زد. این سگ حتی قادر بود که قطعه پنیری را بخورد که بلافاصله از لوله مری خارج می‌شد.

سَر بروخوننکو بحث‌های زیادی در اروپا برانگیخت و حتی نمایشنامه‌نویس مشهور جرج برنارد شاو در این مورد گفت: “من حتی وسوسه شدم که سر خودم را قطع کنم، به این ترتیب بدون اینکه بیمار شوم و نیاز به لباس پوشیدن داشته باشم و غذا بخورم و هر چیز دیگری که مانع از خلق شاهکارهای هنری و ادبیات نمایشی می‌شود، می‌توانم فقط بنویسم!”

موجودی تلفیقی از انسان و میمون

دهه‌ها شایعاتی در گردش بود که ادعا می‌کردند، اتحاد جماهیر شوروی آزمایش‌های برای تلفیق موجودی ترکیبی از انسان و میمون انجام داده‌اند. اما این شایعه تا زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و دست‌یابی به بایگانی روسیه به اثبات نرسید. دکتر لیا ایوانف یکی از متخصصان مشهور در زمینه زیست‌شناسی دامپزشکی بود، اما او می‌خواست، کارهای دیگری جز پرورش و اصلاح نژاد گاوهای چاق‌تر انجام دهد. بنابراین او در سال 1927 به آفریقا سفر کرد تا ایده تلفیق انسان و میمون را مطالعه کند.

خوشبختانه تلاش‌های او موفقیت‌آمیز نبودند. عدم موفقیت به دلیل ژنتیک و همچنین کارکنان بومی بود که در مرکز تحقیقات گینه غربی با او همکاری می‌کردند. او مداوما مجبور بود، هدف واقعی آزمایشات خود را از آن‌ها مخفی نگه دارد. اگر آن‌ها واقعا می‌فهمیدند، هدف واقعی این آزمایشات چیست، بنا به یادداشت‌های شخصی او: “این می‌توانست عواقب ناخوشایندی در پی داشته باشد.” ضرورت پنهان‌کاری تقریبا اجازه انجام هیچ کاری را به او نداد، اگر چه او دو تلاش ناموفق را ثبت کرد که در آن سعی کرده بود، به‌وسیله اسپرم انسان، شامپانزه‌های ماده را باردار کند.

ایوانف سرانجام ناامید از تلاش‌های خود به اتحاد جماهیر شوروی بازگشت. رهاورد این سفر، یک اورانگوتان به نام تارزان بود، به امید اینکه در محیطی بهتر امکان ادامه تحقیقات خود را داشته باشد. او در بازگشت به خانه، آگهی برای یافتن داوطلبانی منتشر کرد تا زنانی برای وضع حمل فرزند تارزان پیدا کند. جالب اینکه، چند نفر برای این آزمایش اعلام آمادگی کردند. اما پس از مدتی تارزان درگذشت و خود ایوانف هم که به داشتن عقاید ضدانقلابی متهم شده بود، به مدت چندین سال به یک اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. به این ترتیب، تحقیقات او عملا به پایان رسید. شایعاتی هم وجود دارد که ادعا می‌کند، دانشمندان دیگری در اتحاد جماهیر شوروی، تحقیقات ایوانف را ادامه داده‌اند، اما چنین چیزی به اثبات نرسیده است.

موجودی تلفیقی از انسان و میمون

آزمایش زندان استنفورد

چرا زندان‌ها چنین مکان‌های رعب‌انگیز و خشنی هستند؟ آیا این به دلیل شخصیت ساکنان آن است و یا ساختار قدرت چنین تأثیری دارد؟ دکتر فیلیپ زیمباردو که مصمم بود، پاسخ این سؤال را بیابد. یک زندان مصنوعی در زیرزمین دانشکده روانشناسی استنفورد ساخت. او از مردان جوانی بدون هیچ سابقه کیفری و همچنین افرادی که دارای حالت‌های روانی عادی بودند، درخواست همکاری در این مطالعه کرد. دکتر زیمباردو به‌طور تصادفی نیمی از این داوطلبان را در نقش زندانی و به نیم دیگر نقش زندانبان را داد. قرار بود، این مطالعه به مدت دو هفته انجام شود و نحوه رفتار این شهروندان با یکدیگر در نقش‌های جدیدشان مشاهده شود.

اما بعد از این اتفاقی افتاد که خود زیمباردو را هم شوکه کرد. اوضاع زندان ساختگی به سرعت تغییر کرد. در شب اول زندانیان، شورش کردند و زندانبانان که احساس می‌کردند، سرپیچی زندانیان تهدیدی برای آن‌ها است، به‌سختی شورش آن‌ها سرکوب را کردند. آن‌ها روش‌های خلاقانه‌ای برای تنبیه زندانیان ابداع کردند، با استفاده از روش‌های مانند تفتیش، محدود کردن دسترسی به توالت، فحاشی و بی‌خوابی دادن و خودداری از دادن غذا آن‌ها را تنبیه می‌کردند.

تحت این فشار، روحیه زندانیان در هم شکست. یکی از اولین زندانیان تنها پس از سی و شش ساعت فریاد زد، احساس می‌کند که “دارد از درون می‌سوزد!” به این ترتیب، زیمباردو تصمیم گرفت او را مرخص کند. ظرف شش روز، چهار زندانی دیگر به وضع او دچار شدند، یکی از این زندانیان به دلیل استرس شدید (راش استرس) تمام بدنش جوش زده بود. واضح بود برای افرادی که به درون نقش‌های جدید خود فرو رفته بودند، این آزمایش به چیزی بیش از یک بازی تبدیل شده بود.

 

آزمایش زندان استنفورد

حتی خود زیمباردو هم فریب این وضعیت بغرنج را خورده بود. او می‌ترسید زندانیان در حال برنامه‌ریزی فرار باشند. به همین دلیل با پلیس برای کمک به کنترل اوضاع تماس گرفت. خوشبختانه زیمباردو در این وضعیت متوجه شد، اوضاع از کنترل خارج شده است. تنها شش روز از شروع آزمایش گذشته بود و همه دانشجویان خوشحالی که آزمایش را شروع کرده بود، تبدیل به زندانیانی عبوس و زندانبان‌هایی سادیست شده بودند.

زیمباردو صبح روز بعد جلسه‌ای تشکیل داد و به همه گفت، می‌توانند به خانه بروند. زندانیان باقی مانده آزاد شدند، اما زندانبان‌ها از پایان آزمایش ناراحت بودند. آن‌ها از نقش جدید خود لذت می‌بردند و هیچ تمایلی نداشتند، دست از این نقش جدید بردارند.

.

منبع: weirduniverse

ارسال برای دوستان در: واتساپ | تلگرام |






ارسال نظر