احیای حیوانات منقرض شده؛ این رویای آلمان نازی بود. اما آیا آلمانها توانستند این رویا را به واقعیت تبدیل کنند؟
یکی از خصوصیات بینظیر ایدئولوژی فاشیسم، شیفتگی فوقالعاده زیاد به گذشتهای افسانهای است، گونهای حس نوستالژیک که با تلاشی برای بازگرداندن چیزهای خوب گذشته همراه است. برای نازیها، این به معنای بازگشت به آلمان کهنی بود که در سرودههای نیبلونگها شرح داده شده بود، دورهی بیسابقهای که به نظر میرسد با شادی، رفاه و غرور ملی همراه بوده است.
لوتز هک، فرزند یک مدیر باغ وحش در برلین بود که از قضا، گویی زندگی او هم با حیات وحش گره خورده بود؛ اما به جای اینکه او محافظ حیوانات باشد، رابطهی تیرهتری با حیوانات داشت. او حیوانات را شکار میکرد یا با آنها به آزمایشهایش میپرداخت.
در فیلم همسر نگهبان باغ وحش (The Zookeeper’s Wife، بر اساس کتابی به همین نام نوشتهی دیان آکرمن)، لوتز هک، دشمن آنتونیون و جان زابینسکی است که زندگی خود را به خطر میاندازند تا یهودیان را در قفسهای حیوانات پنهان کنند. گفته میشد که این زوج در باغ وحش خود حدود 300 یهودی را به پنهان کرده بودند.
لوتز هک شیفتگی عمیقی به حیواناتی داشت که به گذشته افسانهای مرتبط بودند
هک نه تنها وظیفه داشت که باغ وحش ورشو را برای حیواناتی که باید به آلمان فرستاده میشدند غارت کند، بلکه او همچنین در پروژهای همکاری میکرد که پیش از به قدرت رسیدن نازیها شروع شده بود؛ ابداع مجدد طبیعت با احیای حیوانات منقرض شده.
لوتز و برادر کوچکترش، هینز، در دنیایی که در احاطه حیوانات بود، بزرگ شدند و در تمام دوران کودکی و نوجوانی خود در پرورش حیوانات غوطهور بودند. در همان زمانی که این دو برادر آموختههای خود را در زمینهی جانورشناسی گسترش میدادند، جانورشناسان سراسر اروپا مشغول بحث درباره نقش انسان در جلوگیری از انقراض و همچنین پرورش گونههای جدید بودند.
کلمنس دریسن، محقق جغرافیای فرهنگی از دانشگاه واخنینگن در هلند، میگوید:
این دانشمندان همه نوع آزمایشهای عجیب و غریبی را انجام میدادند. آنها تلاش میکردند که ببشیر (دورگه میان ببر نر و شیر ماده) و شیببر (دورگه میان شیر نر و ببر ماده) را پرورش دهند.
در حالی که توجه پرورشدهندگان به پرورش گونههای جدید معطوف شده بود، در اروپا گاومش اروپایی یا بایسون در حال انقراض بود. دانشمندان نقشی را که باغ وحشها میتوانستند برای نگهداری گونههای زنده ایفا کنند، مطرح کردند و در آلمان این مباحث با بازسازی دورهی گذشته با خلوص تمام همراه بودند.
موضوع دیگر اینکه، آیا باید از گاومیشهای آمریکایی برای احیای گاومیش اروپایی استفاده میکردند؟ آیا گوسالههای متولد شده هنوز گاومیش محسوب میشدند؟ برادران هک با گذشت زمان همواره به دنبال پاسخ به این سوالات بودند.
از همین نویسنده بخوانید: همجنسگرایی در پنگوئن ها ؛ چرا روابط پنگوئن ها به نظر شرمآور است!
بر اساس مقالهای که دریسن و جیمی لوریمر نوشتهاند، هاینز انقراض گاومیش را نتیجه طبیعی عشایر در شکار بیرویه حیوانات میدانست. از سوی دیگر، برادرش بیشتر و بیشتر به آنچه که به آن”بازی آلمان کهن” گفته میشد، علاقهمند میشد. ایدهای که نازیها به آن علاقهی وافری داشتند که اساس آن بازگشت به دوران اسطورهای آلمان کهن، بدون ناخالصیهای نژادی بود.
لوتز در کتاب بیوگرافی خود: “حیوانات: ماجراجویی من (Animals: My Adventure)”، شیفتگی خود را به حیوانات افسانهای که به گذشته مرتبط بودند، به ویژه گاومیش اروپایی و گاو وحشی، شرح داده است.
گاومیش بزرگ، گاو شاخداری بود که در سال 1627 از شکار بیش از حد و رقابت با گاوهای اهلی منقرض شد. برادران هک معتقد بودند که میتوانند حیوانات را از طریق اصلاح نژاد برگشتی (Back-Breeding) دوباره احیا کنند. در این روش، گونههای موجود گاومیش برای شکل درست شاخ، رنگ و رفتار انتخاب میشدند و سپس تا زمانی اصلاح میشدند که به حیوان اصلی نزدیک شوند.
این قبل از کشف ساختار دیانای بود، بنابراین، همهی اطلاعاتی که برادران هک در مورد گاومیشها داشتند از یافتههای باستانشناسی و سوابق مکتوب بود. آنها معتقد بودند که گاوهای مدرن از گاومیشها تکامل پیدا کردهاند و بنابراین، گاوهای مختلف حاوی علائمی از نسلهای قدیمیتر خود هستند.
لوتز هک در کتاب خود نوشت:
آنچه که اکنون، من و برادرم باید انجام دهیم این است که در یک اصلاح نژادی برگشتی همه این خصوصیات حیوانات وحشی که در حال حاضر تنها به صورت جداگانه در حیوانات یافت میشوند را با هم ادغام کنیم.
طرح آنها، معکوس آزمایشهای دانشمندان روسیه برای احیای روباههای اهلی از طریق پرورش انتخابی بود، اما هک و برادرش در عوض حرکت به جلو، فکر میکردند که میتوانند به عقب بروند و ویژگیهای فنوتیپی حیوانات اهلی شده را حذف کنند.
برادران هک در اواسط دههی 1930، موفق به احیای گاومیش وحشی شدند
دانشمندان مدرن هم آزمایشهای مشابهی را برای احیای گاومیشها انجام دادهاند و آنها همچنین تلاش کردهاند که کوآگا را هم احیا کنند. کوآگا، زیرگونهای منقرض شدهای از گورخرهای دشتی است که اواخر قرن نوزدهم به دلیل شکار بیرویه منقرض شدند، اما محققان زیادی میگویند که این نوع انقراضزدایی امکانپذیر نیست.
برادران هک در تمام قاره سفر کردند، همه نوع گاوی از گاوهای جنگی در اسپانیا تا گاو خاکستری مجاری را برای اصلاح نژادی خود انتخاب کردند. آنها برای درک ویژگیهای ظاهری گاومیش، جمجمهها و نقاشیهای باستانی غارها را مطالعه کرده و هر دو در اواسط دههی 1930 ادعا کردند که موفق به احیای گاومیش وحشی شدهاند.
بیشتر بخوانید: این لاکپشت از طریق آلت تناسلی خود نفس میکشد!
گاوهایی که این برادران هک از طریق اصلاح نژادی پرورش داده بودند، بلند قامت، دارای شاخهای بزرگ و رفتاری خشن و قادر به بقا با مراقبتهای انسانی محدود بودند. شماری از این نژاد گاوهای وحشی هنوز هم وجود دارد که به “گاو وحشی هک” مشهور است. گاوهای وحشی هک در سراسر کشور، از باغ وحش مونیخ تا جنگلهایی در مرز لهستان و روسیه، پراکنده شدند.
اما علیرغم علاقه مشترک لوتز و هینز به باغ وحش و پرورش حیوانات، با به قدرت رسیدن نازیها، راه دو برادر از هم جدا شد. در اوایل دههی 1930، هینز یکی از اولین زندانیان سیاسی بود که به دلیل مشکوک به عضویت در حزب کمونیست و همچنین ازدواج کوتاه مدت با یک زن یهودی در اردوگاه کار اجباری داخاو به سر میبرد.
اگرچه هینز آزاد شد، اما مشخص شد که او هرگز نخواهد توانست با حکومت نازیها کنار بیاید و به نظر نمیرسد که بتواند هیچگاه از ایدئولوژیهایی مبنی بر خلوص طبیعت و محیطزیست حمایت کند.
با به قدرت رسیدن نازیها، راه دو برادر از هم جدا شد
اما در مقابل، لوتز در اوایل دوران رایش سوم، به حزب نازی پیوست و متحد قدرتمندی را به دست آورد؛ هرمان گورینگ، جانشین پیشوای کل آلمان.
این دو مرد علاقهی مشترکی به شکار و بازسازی مناظر آلمان کهن داشتند. گورینگ عناوین سیاسی را به مانند کارت پستال جمع میکرد و در یک زمان چندین منسب مهم سیاسی را در اختیار داشت. هرمان گورینگ، ابتدا وزیر امور داخلی پروس بود، سپس به سمت فرماندهی لوفتوافه (نیروی هوایی آلمان نازی) و رییس شکار و جنگلداری رایش سوم منصوب شد و به بالاترین نشان نظامی آلمان نازی یعنی رایش مارشال (افتخاری که تنها به او داده شد) نائل آمد. در این پست بود که او مقام مدیر اداره حفاظت از طبیعت را در سال 1938 به دوست نزدیکش لوتز اعطا کرد.
فرانین یوکوتتر، مورخ زیستمحیطی میگوید:
گورینگ این مقام را بخش مهمی از امپراتوری سیاسی خود میدانست. او همچنین از وجوه بودجه قانون حفاظت از طبیعت برای منابع شخصی خود استفاده میکرد.
قانونی که قبل از تصویب در سال ۱۹۳۵، سالها مورد بحث قرار گرفته بود و موجب حفاظت از منابع طبیعی میشد و میتوانست با تعیین حدود منابع طبیعی، در مواردی حقق مالکیت خصوصی بر منابع طبیعی را منع میکرد و هنگامی که نازیها دیگر نیازی به پروسه دموکراتیک برای ادامه فعالیتهای خود نداشتند، گورینگ به سرعت از این قانون برای افزایش اعتبار خود و علاقه شخصیاش به شکار استفاده کرد.
لوتز با حمایت گورینگ، آزمایشهای اصلاح نژاد برگشتی خود را با اسب تارپان (اسبهای وحشی که هنوز نسل جدیدی که توسط هک پرورش داده شدند یافت میشود) ادامه داد. اسبهای لوتز در جنگلهای مختلف پراکنده شدند، جایی که گورینگ میتوانست به آرزوی خود برای بازسازی صحنههای اسطورهای حماسی سرودهای نیبلونگها برسد. نیبلونگها، سرودههای حماسی به آلمانی میانه هستند که در آن قهرمان اسطورهای به نام زیگفرید به نبرد با اژدها و دیگر مخلوقات اساطیری میپردازد.
دریسن میگوید:
گورینگ علاقه خاصی به زندگی فانتزی داشت و همواره نیزهای به همراه داشت و لباسهای خاص و پر زرق و برقی میپوشید. او ترکیب وصفنشدنی از شیفتگی کودکانهای به شعر با قدرت کشوری سبع را پشت سر خود داشت.
از لحاظ عملی، این بدان معنی بود که زمینهای تحت حاکمیت رایش سوم باید تا لهستان، به خصوص جنگل وسیع بیاووویژا پیش روی میکرد تا گسترهی پهناوری از ذخایر شکار به وجود بیاید. این متناسب با ایدئولوژی بزرگتر نازیسم “لبنسراوم یا فضای حیاتی” و بازگشت به گذشته قهرمانانه بود.
جغرافیدانان ترور بارنس و کلودیو مینکا، مینویسند:
ناسیونال سوسیالیسم، از یک سو، مدرنیته و عقلانیت سازمانی را پذیرفت؛ چیزی که در تمرکز نازیها بر مهندسی، اصلاح نژادی، فیزیک تجربی و ریاضیات کاربردی دیده میشود. از سوی دیگر، ناسیونال سوسیالیسمها، ایدههای ضد مدرنیتهِ تاریک و ضد روشنگری را پذیرفتند و در نهایت، پیروز سنت بود، گذشته افسانهای، احساساتی نامعقول، عرفان و ضرورت فرهنگی که به راحتی به دگماتیسم، تعصب و چیزهای بدتری ختم شد.
لوتز، در سال 1941، به باغ وحش ورشو رفت تا بر انتقال آن به آلمان نظارت کند. پس از انتخاب گونههایی که برای باغ وحش آلمانی ارزشمند تلقی میشدند دیگر حیوانات به وسیلهی یک شکار دستهجمعی، کشتار شدند.
دانشمند مطالعات یهودیت، کیتی میلت مینویسد:
این حیوانات نمیتوانستند به دلایل معقولی احیا شوند و هک و همراهانش آشکارا از کشتن آنها لذت بردند.
میلت به ارتباطات شوم بین ایدئولوژی نازی “خلوص نژادی” و احیای حیوانات اشاره میکند. او گفت:
تصور میشود که نازیها دولت انتقالی برای احیای نژاد آریایی بودند. طبیعت باید از یک فضای آلوده به فضای نازیها تبدیل میشد.
در حالی که دریسن شواهد مستقیم کمی میبیند که نشان دهد، لوتز درگیر این ایدهها بوده، اما حداقل دریسن شواهدی از مکاتبات لوتز با یوژن فیشر (یکی از معماران اصلاح نژاد نازی) به دست آورده است.
برخی از گاوهای وحشی هک از جنگ جهانی، جان سالم به در بردند
اما کار او برای احیای گاوهای وحشی اروپایی برای گورینگ، توافق با دیگر پروژههای نازی را نشان میدهد. بسیاری از حیوانات وحشی در پایان جنگ توسط نیروهای متفقین کشته شدند، اما برخی از گاوهای وحشی هک، از جنگ جان سالم به در بردند و هنوز هم وجود دارند.
وجود و پراکنده شدن این گاوهای وحشی در اروپا منبع مناقشات بزرگی بین دانشمندان بوده که هر چند سال یک بار تکرار میشود. بهجز این، گاوهای وحشی هک همچنین از سوی گروههای محافظ حیات وحشی مانند استیکتینگ تاوروس در هلند، به عنوان بخشی از برنامههای بزرگتر احیای مجدد حیات وحش اروپا در نظر گرفته شدهاند.
اخبار علمی را با تکراتو دنبال کنید.
.
منبع: smithsonianmag