در طول تاریخ سینمای ایران، با آثاری همچون رگبار اثر بهرام بیضایی از سینمای قبل از انقلاب برخورد می کنیم که به لحاظ فرم و محتوا بسیار قابل توجه است. رگبار صرفا یک اثر تجاری نبوده و معیارهای هنری نیز در آنها رعایت شده است. چنین آثاری، مورد توجه عموم مخاطبان خاص و عام قرار گرفته و تا به امروز ماندگاری خود را حفظ کرده اند. برخی از آنها در فستیوالهای داخلی و خارجی نیز خوش درخشیده و جوایزی هم دریافت نموده اند.
همانطور که در مطالب پیشین گفته شد ما در این سلسله مباحث و در هر مطلب به یکی از این آثار برجسته خواهیم پرداخت. آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهیم تا مخاطب به ارزشهای بیشتر اثر پی برده و لایه های مختلف آن را دریابد. در این مبحث می خواهیم در نگاهی اجمالی به فیلم رگبار ساخته بهرام بیضایی بپردازیم. در ادامه با تکرا همراه باشید.
فیلم رگبار اثر بهرام بیضایی در سال 1351 ساخته شد و اکران عمومی گرفت. با توجه به فضای سینمای آن سالها و حضور پررنگ فیلم فارسی در آن زمان، رگبار اثری تازه و نو بود که هیچکدام از کلیشه های رایج را دارا نبوده و بُعد هنری در این فیلم کاملا غالب بود.
رگبار در ظاهر فیلمی ساده و صمیمی به نظر می رسد؛ اما سرشار از نشانه ها و رمز و رازهای زندگی است. اثری به دور از هر گونه کلیشه و عاری از نشانه های فیلمهای تجاری و بدون پایانی خوش که دلخواه مخاطب آن روز بود. الحق که ساختن چنین فیلمی در آن دوره و حتی باید بگویم در هر دوره تاریخی، جسارت بسیار می خواهد که بیضایی نیز تا به امروز همواره جسارت خود را ثابت کرده و نشان داده که از تجربه، هراسی ندارد. او با اعتماد و اطمینان خاطر به سمت ناشناخته ها هجوم برده؛ لذا در هر اثر بیضایی با عناصری بدیع و خلاقانه مواجه می شویم.
فیلم رگبار ساخته بهرام بیضایی، حکایت معلمی ساده و بی پیرایه است که به مدرسه ای در پایین شهر منتقل می شود. او در آنجا با خواهر یکی از دانش آموزان خود آشنا شده و پس از کش و قوسهای بسیار با خود، به دختر دل می بازد. از سویی می بینیم که در این میان قصاب محله نیز دختر را دوست داشته و از آنجا که دختر از خانواده فقیری بوده، لذا مرد قصاب همواره کمک حال این خانواده است. مرد قصاب که از ماجرای دلبستگی معلم جدید مطلع شده با او درگیر می شود و او را به شدت کتک می زند.
معلم تازه وارد که پرویز فنی زاده نقش آن را به عهده دارد، در مدرسه دست به فعالیتهای خیرخواهانه و انقلابی می زند، از جمله سالن مدرسه را از یک انباری خاک گرفته، تبدیل به فضایی شیک و تمیز کرده تا مراسم اولیا و مربیان مدرسه در آنجا برگزار شود.
در نهایت این معلم (پرویز فنی زاده) که در فیلم حکمتی نام دارد، وقتی که کار خود را تمام شده می پندارد، اسباب و اثاثیه خود را دوباره همانگونه که آمده بود بر گاری سوار می کند و از شهر می رود. دختر نیز که در واقع دلباخته او شده از پشت پنجره رفتن او را می نگرد و هرچه کارفرمایش اصرار به رفتن با معلم می کند و از او می خواهد که به دنبال عشق خود برود، دختر نمی تواند این کار را انجام دهد؛ چرا که او، خود را مدیون قصاب محله می داند.
دختر، با بازی پروانه معصومی، می ماند و آقای حکمتی معلم مدرسه همانگونه که تنها آمده بود، تنها نیز می رود و آمدن و رفتن او همچون رگباری است که بر شهر می بارد و به سرعت نیز تمام می شود.
رگبار به کارگردانی بیضایی از سینمای قبل از انقلاب، داستان معلمی است ساده؛ اما متفاوت در جامعه! در واقع در جامعه ای که منفعت طلبی و کاسبی، پیشه جماعت شده است و همواره منفعت شخصی بر همه امور ارجحیت داشته و هر کس در پی منافع خود است. در چنین جامعه ای منافع همگانی تبدیل به اموری غریب شده و تا جایی پیش می رود که قدم برداشتن در راه منافع همگانی به نظر جامعه عجیب و خنده دار بوده و فعالیت در این امور را به حساب بلاهت و سادگی فرد در جامعه می گذارند و گویی که دیگر دوره این فعالیتها گذشته است.
از سویی دیگر در فیلم رگبار ما با جامعه ای بسیار منفعل روبروییم. افراد جامعه تبدیل به افرادی منفعل شده و هیچ فردی دغدغه جامعه را ندارد و همگی بر اساس عادت زندگی می کنند و خارج از برنامه روزمره خود قدمی فراتر نگذاشته و اصولا آن را بیهوده می پندارند.
حال در این شرایط، ناگهان فردی سر و کله اش پیدا می شود که از جنس این اجتماع نبوده و فردی متفاوت از بقیه دیده می شود. شخصی که هنوز منافع همگانی برایش ارزشمند بوده، فردی که می خواهد هر روز زندگی جدیدی داشته باشد و متفاوت از دیروز خود بوده و می خواهد که فردی مفید در زندگی باشد. فردی که منفعل نیست و خود را آزاد و رها، برای پذیرش هر اتفاق جدید و تازه در زندگی قرار داده، از گرد راه می رسد، عاشق می شود و این عشق به او انرژی داده تا دست به فعالیتهای مختلف بزند. او سعی می کند همانطور که عشق، انسان را از رخوت و سستی درآورده، او نیز اطرافیان و محل کار و زندگی خود را از رخوت و پوسیدگی نجات دهد.
آقای حکمتی در فیلم رگبار، یک معلم انقلابی است که عاشق شده، گویی یکبار دیگر به فضای مرده شهر روح دمیده تا جاییکه زن خیاط که صاحبکار دختر بوده نیز به آرزوهای دوران جوانی خود باز می گردد و بالاخره مشتریی که از اعیان بوده و او سالها در انتظار آمدن اوست همچون ایام گذشته می آید و او را از روزمرگی درآورده و شاید برای همین است که اصرار دارد، دختری که شاگردش بوده به عشق معلم جوان پاسخ مثبت بدهد و خود را از فضای رخوت زده این شهر نجات دهد.
یکی از صحنه های بسیار زیبا و قابل توجه در فیلم رگبار بیضایی، مواجهه دو مردی است که عاشق این دختر فقیر شده اند. رویارویی این دو در واقع صحنه ای را رقم می زند که مخاطب را هم درگیر خود می کند. هردو عاشق رو در روی یکدیگر قرار گرفته و سعی دارند با ادله خود دیگری را توجیه و قانع کرده تا بلکه یک نفر از عشقش دست بکشد؛ اما ادله ها یکی است.
یکی علاقه بی حد و حصر خود را دلیل آورده و دیگری نیز خود را در همان شرایط می بیند. آن یکی از جذابیت دختر گفته و خب همین جذابیت برای دیگری نیز وجود دارد. این یکی از عاشق شدن خود بر چشمان دختر می گوید و البته دیگری نیز عاشق چشمان دختر شده است. یکی از خنده های دختر می گوید و دیگری نیز مست این خنده ها بوده و می بینیم که هر دو عاشقند و هر دو دلایلی یکسان دارند. هر دو دختر را دوست داشته، هردو از نبودن دختر می میرند، هر دو عاشق چشمان دختر بوده و هردو مست از خنده های دختر هستند.
بیضایی در اینجا ما را با وضعیتی بغرنج مواجه کرده که نمی دانیم کدام محق ترند و حال انتخاب دختر تعیین کننده است؛ اما دختر بر خلاف احساس و خواسته قلبی خود عمل کرده و معلم تنها می رود و دختر در شهر می ماند.
دختر خود را مدیون قصاب می داند؛ هرچند هیچ عشقی به او ندارد؛ اما می ماند و مانند بقیه مردم، روزمرگی را انتخاب می کند؛ اگر چه که او خود را ناچار به این انتخاب می داند و در واقع جبر جامعه است که برای او، آینده را رقم می زند.
آقای حکمتی معلم عاشق و سرشار از انرژی، تمام حس و حال و شور و نشاط خود را که حاصل یک عمر زندگی او بود، همه را در مدتی کوتاه و ناگهانی و به شدت فشرده بر سر آن شهر می بارد و بی انگیزه و بدون هیچ برنامه ای می رود تا او نیز روزها را روز به روز بگذراند و با غم و اندوه عشقی ناکام، شاید مانند بقیه تنها روزگار بگذراند.
قطعا از آن رگباری که ناگهان همه چیز را و فضا را تغییر می دهد، دیگر در زندگی او و یا در این شهر خبری نخواهد شد. خلاصه آقای حکمتی که پرویز فنی زاده این نقش را به زیبایی تمام بازی کرده است، همچون رگبار به ناگهان بر سر اهالی شهر می بارد و همچون رگبار به ناگهان نیز پایان می یابد. فیلم برخلاف سلیقه تماشاگر آن روزهای سینما با پایانی تلخ مخاطب را رها می کند و مخاطب با بمباران عواطف و احساسات و سوالات بسیار بر جای می ماند و تصویری غریب از زندگی که در جریان است.
.
منبع: تکرا
فیلم خیلی خوبی در زمان خودش بود. اگه یکبار دیکه سکانس پایانی و رفتن معلم رو ببینید متوجه میشید دختر میخواد دنبال معلم بره اما بخاطر برادر و مادرش میمونه نه قصاب.
واقعا فیلم ارزشمندی است