بهرام بیضایی از هنرمندان برجسته تئاتر و سینمای ایران در قبل و بعد از انقلاب محسوب می شود. او از دهه 30 و 40 در حوزه سینما و تئاتر، در زمینه نویسندگی و کارگردانی فعالیت داشته است و آثاری ماندگار در سینمای ایران خلق نمود.
ایشان نمایشنامه و فیلمنامه های بسیاری را تالیف نموده، همچنین تئاترهای متعددی را به روی صحنه برده است. در زمینه کارگرذانی سینما آثار درخشانی همچون رگبار، کلاغ، غریبه و مه، باشو غریبه ای کوچک، مسافران، چریکه تارا، شاید وقتی دیگر و سگ کشی و برخی آثار ماندگار دیگر را در کارنامه حرفه ای خود ثبت و به مخاطب عرضه نموده است.
در این مبحث نگاهی به فیلم مرگ یزدگرد میاندازیم. فیلم ” سگ کشی ” آخرین تجربه وی در زمینه کارگردانی فیلم بود و متاسفانه پس از آن با نارضایتی های بسیاری که از عدم شرایط امکان تولید کار هنری داشت، ایران را به مقصد آمریکا ترک نمود.
بهرام بیضایی کارگردان فیلم مرگ یزدگرد از همان ابتدای کار شدیدا به نمایش ایرانی علاقمند بود و در این زمینه تحقیقات بسیاری نیز انجام داد و کتاب “تاریخ نمایش در ایران” حاصل بخشی از جستجو و کنکاش وی در عرصه تاریخ هنرهای نمایشی در ایران بوده که به چاپ رسیده است.
بهرام بیضایی به واسطه ایرانی بودن و داشتن تعصب ایرانی نسبت به فرهنگ و تمدن خود و همچنین به دلیل علاقمندی اش به انواع و اقسام شیوه های نمایش ایرانی و اشراف کامل بر آنها، در بسیاری از آثار خود از آنها بهره گرفته است. ما همواره رد این علاقمندی و ریشه فرهنگ و تمدن ایرانی و تاریخ هنر این مرز و بوم را در آثار او چه تئاتر و چه سینما شاهد بوده ایم.
بهرام بیضایی در آثار نمایشی خود همواره از قواعد نمایش سنتی ایرانی اعم از تعزیه و تماشا و تخت حوضی و خیمه شب بازی و اشکال مختلف دیگر آن بهره برده است. او با مهارت و تبحر تمام توانسته این قواعد را از کهنگی درآورده و در قالبی مدرن، نو و متناسب با شرایط فیلم و یا تئاتر استفاده نماید. این تلاش وی سبکی خاص در آثار بیضایی را پدید آورده که مخاطب نیز با آن آشنا شده و مورد پذیرش او قرار گرفته است و استقبال از آثار او در ایران نیز گواهی بر این مدعاست.
بیضایی فیلمها و تئاتر های متعددی را کارگردانی کرده و هر کدام از آثار او حال و هوای خاص خود را داشته و همچون قصه های فولکلور و کهن، در آثارش رمز و راز از عناصر اصلی بوده و دنیای آثارش، دنیایی وهم آلود و سرشار از رمز و راز است.
در میان آثار بیضایی، فیلم مرگ یزدگرد که در سال 61 ساخته شد تا حدی به لحاظ فرم با دیگر آثارش دارای اندک تفاوتهایی است و این تفاوت ناشی از تداخل مرزهای تئاتر و سینما بوده و ما در مواجهه با این اثر، ترکیبی از تئاتر و سینما را شاهد هستیم. فیلم مرگ یزدگرد به دلایل مختلف از جمله بی حجاب بودن سوسن تسلیمی و یاسمن آرامی، توقیف شد و اکران عمومی نگرفت؛ اما به گمانم بسیاری از مخاطبان بیضایی به اثر دست پیدا کرده و مخاطبان بسیاری نسخه ویدئویی این اثر درخشان را دیدند.
و اما قصه فیلم مرگ یزدگرد
مرگ یزدگرد نوشته و کار بهرام بیضایی و از آثار ماندگار سینمای ایران، حکایت فرار یزدگرد در جنگ با تازیان و گم شدن در بیابانی برهوت است. او با پناه آوردن به آسیابی که به دلیل شرایط بد اقتصادی فعال نبوده و پذیرش وی توسط آسیابان فقیر و خانواده اش که خود از گرسنگی در رنجند، از مرگ رهایی می یابد. یزدگرد پس از چندی که حالش بهبود یافته، از آسیابان تقاضایی دارد. او دستور به قتل خود داده؛ اما آسیابان تمرد میکند. لذا یزدگرد شروع به آزار و اذیت مرد آسیابان و زن و دخترش می پردازد تا بلکه خون آسیابان به جوش آمده و او را از این زندگی خلاص کند.
نهایتا سرکردگان لشکر ایران پس از جستجوی بسیار به دنبال پادشاه، به این آسیاب رسیده و در آنجا با جسد بی جان او روبرو می شوند. سپس با شکنجه، استنطاق و محاکمه آسیابان به جرم قتل شاه، در می یابند که این مرگ خواسته خود پادشاه بوده است. لذا آسیابان را عفو کرده و می روند و در این هنگام بیرق های سیاه سپاه تازیان از دور دیده می شود. در پایان فیلم، زن آسیابان رو به سرداران شاه کشته شده میگوید: اینک داوران اصلی از راه می رسند٬ شما را که درفش سپید بود، این بود داوری٬ تا رای درفش سیاه آنان چه باشد.
در اثر مذکور، نکات و مسائل متعددی عنوان می شود که در اینجا مجال طرح آنها نبوده و ما بیشتر به مواردی که دارای تاکید و اهمیت ویژه تری است، می پردازیم. فیلم مرگ یزدگرد از نظر فرم و محتوا قابل بحث بوده و ضروری است که تا حد امکان به هر دو بُعد آن بپردازیم.
بهرام بیضایی در فیلم مرگ یزدگرد با ایجاد یک موقعیت و طرح روایتهای متعدد از یک واقعه؛ اما ناشی از چند دیدگاه، بسیار ماهرانه و زیبا مطلق نگری و قطعیت در وقایع، از جمله تاریخ را زیر سوال برده و به زیبایی علم ناقص انسان بر امور و پنهان ماندن برخی زوایا از دید هر انسانی نسبت به یک واقعه را طرح نموده است. بهرام بیضایی با ایجاد موقعیت مواجه شدن بزگان دربار با جسد پادشاه و شنیدن روایتهای متعدد از آسیابان و خانواده اش از سویی و محتمل بودن هر کدام از آن وقابع به اندازه دیگری، آنها را در داوری دچار سردرگمی و استیصال نموده است. لذا به هر روایتی مشکوک شده و تردید تمام ذهن بزرگان را فرا میگیرد و در تعیین روایت صحیح دچار تردید شده و ناتوان میمانند.
البته این ناتوانی به دلیل همان نقص اساسی در آگاهی و اطلاعات انسان در مواجهه با اموری است که هیچکدام قطعیت نداشته و همگی نسبی هستند. آسیابان به گونه ای روایت میکند و زن آسیابان روایت خود را ارئه کرده و دختر آسیابان نیز روایتی دیگر را مطرح میکند. مخاطب و داوران، هیچگاه نمی توانند بفهمند که حقیقت ماجرا چه بوده است و جالب اینجاست که بهرام بیضابی بر اساس وجود عدم قطعیت و نسبی بودن امور و طرح ناتوانی انسان در اشراف کامل به امور بتدریج ساختار یا فرمی به نام پارودی یا نقیضه را طرح نموده و با استفاده از قواعد و ترفندهای نقیضه، اثر را به پیش می برد .
نقیضه یا پارودی شکل و فرمی از کمدی بوده که از نقض یک اثر دیگر پدید می آید و لذا نقیضه همواره به یک داستان و قصه مرجع نیاز دارد که در اینجا آسیابان، دخترش و خود هر یک روایت دیگری را نقض کرده تا روایت خود به عنوان روایت اصلی پذیرفته شود و خطر از کنارشان بگذرد. هرچند که در این روایتهای متعدد، بسیاری از حقایق رو شده؛ اما به وضوح می بینیم که علم و دانش و آگاهی انسان بسیار ناقص است و هیچگاه انسان قادر به بازگو کردن حقایق نیست، حتی اگر خود بخواهد.
فیلم مرگ یزدگرد در فرم کاملا وام گرفته از نمایش ایرانی است. در نوع میزانسن ها و جابجایی بازیگران بر صحنه، ژست و ایست و پوزیشن ها همگی از نمایش ایرانی گرفته شده است. همچنین در میزانسن و ترکیب بندی و جابجایی بازیگران بر روی صحنه به وضوح رگه های تعزیه مشخص می شود. نکته دیگر اینکه بیضایی جهت پیشبرد روایت و قصه و باز کردن گره های داستان در بسیاری از صحنه ها از تکنیک بازی در بازی استفاده می کند.
هر چند که تکنیک بازی در بازی امروزه شیوه ای منسوخ و کهنه است و برای مخاطب امروزی جذابیتی ندارد؛ اما استفاده استادانه بیضایی از این تکنیک و ایجاد ریتم مناسب با صحنه و قدرت بازیگران کار، چنان جذابیتی ایجاد می کند که به مخاطب فرصتی برای فکر کردن به این مسئله را نمی دهد.
در فیلم مرگ یزدگرد لازم است که به بازی بازیگران اصلی کار از جمله مهدی هاشمی، سوسن تسلیمی و یاسمن آرامی نیز توجه کرد. بازی بسیار روان و درست، به همراه بیانی مناسب، ژستها و ایستهای بسیار درست و در خدمت شخصیت و سیالیتی که در بازی این بازیگران وجود دارد، باعث شده که به راحتی از یک پاساژ حسی به پاساژ دیگر رفته و در بدن و بیان به سرعت تغییراتی ایجاد نمایند و از نقشی به نقشی دیگر می روند. انصافا بازیگران در ارائه این شیوه از بازیگری که نزدیک به بازیگری اپیک بوده، بسیار موفق عمل کرده و لحظات زیبایی را خلق می کنند.
فیلم مرگ یزدگرد به دلیل لوکیشن محدود، از دسته آثاری است که کارگردانی آن در قالب فیلم، بسیار مشکل بوده و هر کارگردانی از پس آن برنیامده؛ اما بیضایی با دکوپاژ مناسب و درست و طراحی دقیق نماها، توانسته مخاطب را به خود جذب نموده است. بیضایی بسیار استادانه در تلفیق تئاتر و سینما عمل نموده و در آخر فیلمی را ارائه کرده که در حال حاضر از آثار برجسته وی محسوب می شود. اگر فیلم مرگ یزدگرد را ندیده اید، حتما آن را تهیه کنید. این فیلم ارزش یکبار دیدن را دارد.
.
منبع: تکرا
بسیار عالیست