احتمالا بعد از تماشای فیلم “ورود (Arrival)” شما هم به این موضوع فکر کرده باشید: آیا ما انسانها هرگز قادر به برقراری ارتباط با موجودات فضایی و یادگیری زبان موجودات فضایی خواهیم بود؟ امروز در تکرا قصد داریم که به بررسی این موضوع بپردازیم. در ادامه با ما همراه باشید.
در این فیلم تحسینشده، 12 فضاپیمای مرموز در مکانهای مختلفی از زمین فرود آمدهاند، ما دانشجویان و متخصص زبانشناسی با بازی امی آدامز را میبینیم که در حال ردوبدل کردن پیام و پی گیری این خبر هستند، اما خود فضاپیماها را نمیبینیم. به نظر میرسد، در اینجا آنچه واقعا اهمیت دارد، واکنش انسانهاست.
فیلم جایی شروع میشود که دکتر لوئیس بانکس (امی آدامز) در تلاش است که مرگ دختر نوجوان خود را فراموش کند و در زندگی روزمره خود به آرامش دست پیدا کند. چیزی که بهطور ناگهانی با فرود 12 فضاپیما بر روی زمین و درخواست کمک دولت قطع میشود. به نظر میرسد، آنها قادر به برقراری تماسهای بسیار ناچیزی با موجودات فضایی شدهاند اما زبان آنها با تمام زبانهایی شناختهشده تفاوت دارد.
بانکس به نیروهای ویژه که از وجود فیزیکدان نظری به نام یان دانلی (جرمی رنر) بهره میبرند، میپیوندد. سپس به فضاپیمای بیگانگان فضایی میرود و پس از ملاقات با بیگانگان به آرامی شروع به یادگرفتن زبان آنها و آموزش زبان ما به آنها میکند. اما آیا قادر به درک زبان موجودات فضایی خواهیم بود؟
درواقع، بسیاری از دانشمندان بر این باورند که تمدنهایی از موجودات فضایی وجود دارد. در این مورد تقریبا، بحث چندانی وجود ندارد، بلکه برای این دانشمندان سؤال اساسی این است که آیا در آیندهای نزدیک با آنها مواجه میشویم و یا در آیندهای دور؟
اجازه دهید، با تصور وجود موجودات فضایی به ادامه بحث بپردازیم، تصور کنید، به مانند، فیلم ورود، ناگهان مقابل یکی از اعضای موجودات فضایی ایستادهاید. ابتدا باید چهکاری انجام دهیم؟ مطمئنا برقراری ارتباط که “اولویت اول ما صلح است” اما آیا ما قادر به فهمیدن زبان زبان موجودات فضایی خواهیم بود؟
چیزی که ما میتوانیم در خصوص تبادل اطلاعات با موجودات فضایی مطمئن باشیم این است که اگر قوانین جهان در همهجا یکسان باشد، پس تعریفهای مختلفی از این قوانین میباید در اصل، هممعنی باشد. این منطقی است که پشت ابتکاراتی مانند، جستجو برای هوش فرازمینی (SETI) و پیام هوش فرازمینی (METI) نهفته است.
مسئله وقتی به زبان که تنها عامل مهم در همکاری انسانی است، میرسد پیچیدهتر میشود. از طریق برقراری ارتباط است که ما قادر به همکاری باهم بهصورت گروههای بسیار بزرگ هستیم. به همین دلیل، محتمل است که هر تمدن فضایی، چیزی شبیه به زبان داشته باشد.
آیا میتوان انتظار داشت چنین زبان بیگانهای را بیاموزیم؟ اولین مانع دراینبین روش ارتباط است. انسان در محدوده فرکانس 85-255 هرتزی صدا و در محدوده فرکانس 430-770 ترا هرتزی نور ارتباط برقرار میکند.
بعید است چنین چیزی در مورد موجودات فضایی صدق کند، چراکه آنها بهصورت متفاوتی تکاملیافتهاند. بااینوجود، این مسئله تا حد زیادی فنی است. بهعنوانمثال، صدای نهنگ را شتاب میدهیم تا بشنویم، چراکه در غیر این صورت شنیدن آن برای انسان غیرممکن میبود، این نشان میدهد، ترسیم نقشه محرک موجودات فضایی به اشکالی که برای انسان قابلدرک باشد، وجود دارد.
دستور زبان در مقابل معنا
سؤال سختتر این است که آیا ما هرگز قادر به یادگیری ساختار داخلی زبان موجودات فضایی خواهیم بود. نظریههای روانشناسی زبان، دو پاسخ بسیار متفاوت به این سؤال دارد.
نظریه زایشی که بر آن است که ساختار زبان بهصورت ژنتیکی در مغز انسان به وجود میآید، ازاینجهت نشان میدهد، برقراری ارتباط امکانپذیر نخواهد بود. این نظریه استدلال میکند که انسان با دستور زبان همگانی با تعداد پارامترهای مشخصی به دنیا میآید که هر یک مربوط به درک قابلقبول بودن کلمات و بخشهایی از کلمات در یک سیستم زبانی مشخص است.
زبانی که ما در اوایل زندگی میشنویم، یکی از این پارامترها را فعال میکند، این به ما امکان تمایز قائل شدن میان روش معتبر و نامعتبر ترکیب کلمات را میدهد. نکته کلیدی این است که تعداد دستورهای زبان بسیار محدود است. اگرچه قواعد زبانی انسان میتواند متفاوت باشد، هواداران نظریه زایشی استدلال میکنند، این مدل فقط دارای پارامترهای مشخصی است.
بهعنوانمثال، پارامتر هسته راستا تعیین میکند که آیا افعال در زبان مقدم و یا مکمل هستند، در این تعریف زبان انگلیسی هسته آغازین (“Bob gave a cake to Alice”) است و زبان ژاپنی هسته پایانی (“Bob to Alice a cake gave”) است.
برای هواداران نظریه زایشی بسیار بعید است که گونههای موجودات فضایی دارای همان پارامترهای انسانی باشند.
به گفته نوام چامسکی، هوادار پیشرو این نظریه: “اگر یک مریخی از فضا فرود بیاید و به زبانی ناقض دستور زبان همگانی صحبت کند، ما بهسادگی قادر به یادگیری این زبان همچون یادگیری زبانهای انسانی مانند، انگلیسی و یا سواحیلی نخواهیم بود. …ما ذاتا برای زبانهای انگلیسی، چینی و هر زبان انسانی دیگری طراحیشدهایم. ما طراحی نشدهایم که زبانهایی که ناقض دستور زبان همگانی هستند را یاد بگیریم.”
از سوی دیگر نظریه شناختی، معناشناسی (ساختار معنا) را از نحو (ساختار دستور زبان) مهمتر میداند. بر اساس این نظریه، جملاتی مانند: “quadruplicity drinks procrastination”، ازلحاظ نحوی بهخوبی شکلگرفتهاند؛ ولی ازنظر معنایی بیمعنی هستند. به همین دلیل، هواداران نظریه شناختی استدلال میکنند که دستور زبان بهتنهایی برای درک زبان کافی نیست. در عوض، نیاز دارد تا بادانش مفاهیمی که شکلدهنده تفکر فرد است، ترکیب شود.
ما همچنین میتوانیم در جهان خود به دنبال موجوداتی باشیم که شباهت قابلتوجهی به ما دارند، حتی اگر به روشی بسیار متفاوت و در محیطهای متضاد نسبت به ما تکاملیافته باشند. این دیدگاه “تکامل همگرا” نام دارد.
ازلحاظ فیزیکی، بهعنوانمثال، بال و چشم بهطور مستقل در میان حیوانات از طریق تکامل در زمانهای مختلفی پدید آمدهاند. ازاینجهت، پرندگان تکاملیافته در محیطزیست جدا افتاده نیوزیلند دارای رفتارهایی هستند که معمولاً در پستانداران دیده میشود. نظریه شناختی این امیدواری را به انسان میدهد که زبان انسان و موجودات فضایی ممکن است متقابلا قابلفهم باشد.
برخی دیگر استدلال میکنند که حتی پیشرفتهترین مفاهیم انسانی از اجزای ساختاری اولیهای ساختهشدهاند که در تمام گونهها مانند، مفهوم گذشته و آینده؛ تشابه و تفاوت و عامل و شیء مشترک هستند.
اگر گونههای موجودات فضایی اشیاء را دستکاری و با همسانان خود تعامل و مفاهیم را باهم ترکیب کنند، بنابراین رویکرد شناختی پیشبینی میکند که ممکن است به میزان کافی معماری ذهنی مشترکی وجود داشته باشد که زبان این موجودان برای انسان قابلدسترسی شود.
البته این نامعقول است، بهعنوانمثال، گونههای موجودات فضایی که بهصورت بیولوژیکی تکثیر پیدا میکنند قادر به تشخیص گروههای ژنتیکی مرتبط و غیر مرتبط از هم دیگر نخواهند بود.
اما آیا نظریه شناختی درست است؟ تحقیقات بر روی شبکههای عصبی نشان میدهد که زبان میتواند بدون ساختارهای تخصصی در مغز آموخته شود. این مهم است چراکه به این معنی است که ممکن است بدون نیاز به فرض دستور زبان همگانی ذاتی، توضیحی برای زبان وجود داشته باشد. همچنین، به نظر میرسد ممکن است، زبانهای انسانی خارج از چارچوب دستور زبان همگانی وجود داشته باشند.
اگرچه این نتایج دور از قطعی بودن است (بهعنوانمثال، این نتایج نمیتوانند توضیحدهنده چرایی اینکه انسان بهتنهایی دارای زبان است باشد.)، ازاینرو، شواهد به سمت نظریه شناختی سنگینی میکند. بنابراین، ممکن است منطقی باشد که فرض کنیم، انسان میتواند زبان موجودات فضایی را یاد بگیرد. واضح است که احتمالاً همیشه جنبههایی از زبان موجودات فضایی (مانند شعر ما انسانها) غیرقابل دسترسی باشد.
به همین ترتیب، برخی از گونههای فضایی ممکن است، دارای یک جهان متفاوت ذهنی باشند، چیزی که تنها بهطور گستردهای معادل ذهن انسان باشد.
بااینوجود، تصور این است که ما میتوانیم محتاطانه خوشبین باشیم که ساختارهای همگانی در جهان فیزیکی، بیولوژیکی و اجتماعی بهاندازهای باشند که زبان انسانها و زبان موجودات فضایی را در یک چارچوب معنایی مشترک نگهدارند!
.
منبع: sciencealert