کشف اخیر دیواره نگاریهای مربوط به نئاندرتالها – نزدیکترین خویشاوندان منقرض شده ما- در غاری در جبلالطارق، نشان میدهد، اجداد ما باهوشتر از چیزی بودهاند که پیش از این تصور میکردیم؛ اما آیا آنها واقعا هنرمند بودهاند؟
در کشف سال 2012، نقوش سنگی به همراه بیش از 300 ابزار سنگی دست نخورده با قدمتی حدود 39 هزار سال (یعنی همان زمانی که نئاندرتالها منقرض شدند) کشف شد. این کشف به دانشمندان نشان داد، هنر از آن چیزی که پیش از این تصور میشد، قدیمیتر است.
به نظر میرسد، قدیمیترین نمونههای شناخته شده هنر انتزاعی شده در جبلالطارق کشف شده باشند.در این غار باستانی خطوط پیچیده جالبتوجهی کشف شدهاند که تا 40 هزار سال تاریخگذاری شدهاند.
این آثار توسط نئاندرتالها به وجود آمدهاند، یعنی اجداد انسانهای مدرن که تا پیش از این تصور میشد، ناتوان از تفکر انتزاعی و به تصویر کشیدن اندیشههای خود است. نمونههایی از این هنر سنگی را میتوان در غار شووه در جنوب فرانسه مشاهده کرد. به نظر میرسد، توانایی تفکر انتزاعی تنها منحصر به هومو ساپینس نبوده باشد. اما آیا این دیواره نگاریها گواهی بر وجود افکار پیشرفته در این غارنشینان باستانی است؟ آیا میتوانیم، این نقوش سنگی را هنر بنامیم؟
زمانی که در سال 1878، اولین شواهد مربوط به هنر عصر یخبندان هومو ساپینسها در غار آلتامیرا در شمال اسپانیا کشف شد، دانشمندان این نقوش باستانی به جای مانده از هنر سنگی را ساختگی یا نقاشیهای دیواری مدرن دانستند. دههها زمان برد تا این نقوش و حکاکیهای جوامع شکارچی گردآور عصر یخبندان به عنوان شواهدی واقعی از هنر شناخته شوند. و با کشف نقوش دیدنی غار لاسکو در جنوب غربی فرانسه در سال 1940، جهان واقعا تحت تأثیر هنرِ هنرمندان باستانی قرار گرفت.
نکته چشمگیر در مورد هنر هومو ساپینسها در این غار و غارهای باستانی دیگر، مهارتهای خارقالعادهای است که ممکن است برای هنرمندان هر دورهای حسادت برانگیز باشد. در واقع این هنرمندان میتوانستهاند همچون لئوناردو داوینچی یا پیکاسو نقاشی کنند. آنها قدرت مشاهدهگری فوقالعاده و تمرکزی قوی داشتهاند که آنها را قادر میکرد، آنچه را که مشاهده میکنند، به نقوش سنگی دیدنی بدل کنند که هنوز هم پس از گذشت دهها هزار سال بینندگان را مبهوت میکند.
این هنرمندان خطوط انتزاعی، نقاط و استنسیلهای (شابلون) دیدنی در غارها باقی گذاشتهاند. مفهوم این نقوش سنگی چیست؟ این علائم واقعا شگفتانگیزند و میتوانند شواهدی از ذهنهای مدرنی هستند که توانایی واقعی بصری حیرتانگیزی را به نمایش میگذارند. این پرترههای حیوانی را نه تنها میتوان به عنوان هنر تلقی کرد، بله علم هم محسوب کرد. این نقوش در واقع اولین مطالعات گونه ما از طبیعت هم بودهاند. اما با این وجود میتوان خطوط انتزاعی همچون آثار پیدا شده در جبلالطارق را هنر بهحساب آورد؟ در واقع پذیرش هنر نئاندرتالها همچون جکسون پولاکهای ماقبل تاریخی، بیشتر ناشی از درک ضد تاریخی و سادهانگاری هنر مدرن است.
هنر انتزاعی بهطور طبیعی به وجود نیامده است. بلکه اندیشه پیچیدهای بوده که تنها پس از قرنها هنر و گفتمان آگاهانه پدید آمده است. در دوران رنسانس، الگوهای انتزاعی را گروتسک مینامیدند، چرا که این آثار در گروتوها (عبارت لاتین به معنای سرداب و زیرزمین) یافت میشدند. اما این آثار در غارهای رم کشف نشدهاند، بلکه آثاری بودهاند که در روم باستان مدفون شده بودند. چنین هنرهای تزئینی تا قرن بیستم یعنی زمان ظهور هنرمندانی چون کاندینسکی، موندریان، پولاک و روتکو که قدرت هنر انتزاعی را نشان دادند، بی معنی تلقی میشدند.
در واقع این آثار هنر انتزاعی را پدید آوردند. اما برای ابداع هنر انتزاعی باید به تاریخ هنر بازنمودی رجوع کنیم. آیا هواخواهان هنر نئاندرتالها واقعا بر این باورند که این انسانهای اولیه با این تصویرگریها، آگاهانه تصمیم به خلق هنر انتزاعی گرفتهاند؟ و یا این که تنها به خط کشیدن پرداختهاند؟
کودکان هم زمانی که خیلی کم سن هستند، نقاشیهای رنگارنگی با مداد رنگیهای مومی نقاشی میکنند. اما هیچکس آنها را بهعنوان هنرمندان انتزاعی تحسین نمیکند. اما وقتی کودکان شروع به نقاشی تصاویر قابلتشخیص میکنند، رشد شناختی خود را نشان میدهند.
بدون در نظر گرفتن چارچوب پیچیده اندیشه و تاریخ هنر، هنر انتزاعی میتواند چیزی باشد که یک کودک سهساله و یا نئاندرتالها هم انجام دهد. باوجود تبدیل شدن مدرنیسم به تفکر غالب ما، در نظر گرفتن این واقعیت ساده که نقاشی اجسام واقعی یک دستاورد شناختی است، امروزه دیگر به دست فراموشی سپرده شده است. هنگامیکه موزه انگلستان آثاری از هنر عصر یخبندان را به نمایشگاه گذاشت، این واقعیت را یادآوری میکرد که این دیواره نگاریهای باستانی میتوانند درک ما از هنر گسترش دهند. نه این که هنر سنگی را بتوان با به عنوان مثال یک نقاشی اسب از جرج استابز (نقاشی انگلستانی که به نقاشیهای اسب خود مشهور است) قابلمقایسه دانست، بلکه باید تنوع و کثرتگرایی هنر معاصر را هم در نظر بگیریم.
هومو ساپینسها حدود 80 هزار سال همچون ما الگوهای انتزاعی را با گِل اُخری در غارهای بلومبوس آفریقای جنوبی حکاکی میکردند، آیا اینها هنر بودهاند؟
میتوانیم، چنین چیزی را به نئاندرتالها بلومبوس اطلاق کنیم. میتوانیم چنین چیزی را به نئاندرتالها جبل الطارق هم تعمیم دهیم. اما وقتی هومو ساپینسهای اروپا در عصر یخبندان شروع به نقاشی در غارها کردند، چیز جدیدی خلق شد. انقلاب واقعی در هنر اولیه روی داد، ورود حقیقی ذهن انسان مدرن وقتی اتفاق افتاد که انسانها شروع به نقاشی کردند.
.
منبع: theguardian