داستان فیلم لانتوری ساخته رضا درمیشیان از این قرار است که یک گروه خلافکار چهار نفره که به « لانتوری » مشهور هستند، به سرقت و زورگیری می پردازند تا اینکه یکی از اعضای گروه به نام پاشا که نوید محمد زاده نقش آن را بر عهده دارد، دختری به نام مریم با بازی مریم پالیزبان را که از قبل میشناخته دوباره میبیند و عاشق او میشود؛ اما مریم چنین احساسی به او نداشته و تلاش و سعی پاشا برای جلب محبت او به جایی نمیرسد.
در نهایت پاشا که بینصیب از عشق مانده، روزی به دیدن مریم رفته و در لحظهای که روبروی یکدیگر نشستهاند پاشا به صورت مریم اسید میپاشد و پس از آن دستگیر شده و قاضی حکم بر قصاص وی می دهد؛ اما مریم در لحظات آخر از او می گذرد و قصاص را میبخشد.
حال در اینجا به بحثی اجمالی پیرامون فیلم لانتوری و فیلمساز آن میپردازیم.
در این روزها گویا فیلمسازی ساده ترین و راحت ترین کار ممکن است و در این میان به نظر میرسد که هر فردی از پس هر کاری برنیاید و در هر عرصهای ناموفق باشد و دیگر اینکه به زور بخواهد خود را دارای ذوق هنری قلمداد کند و در قشر هنرمندان جایی برای خود باز نماید، در آخرین مرحله به سراغ کارگردانی میرود و در نهایت نیز با کمک عوامل و عناصر متعدد به ساختن فیلم میپردازد .
کافی است که شما داری خانوادهای نسبتا مرفه باشید و مشکل تامین سرمایه نداشته باشید. با تامین سرمایه توسط خانواده و یا بستگان و دوستان به راحتی میتوانید وارد عرصه فیلمسازی شده و به همین سادگی فیلم اول و دوم و… خود را بسازید و با دعوت از چهره هایی که برای مخاطب امروز جذابیت داشته، گیشه را نیز تامین کرده و به همین سادگی به جرگه هنرمندان موفق پیوسته و به عنوان یک فیلمساز و هنرمند قلمداد شوید.
و از جایی که از بخت خوش این دوستان، سینمای ما فاقد افراد منتقد به معنای واقعی بوده، قضاوت جدی و قابل توجهی نیز طبیعتا صورت نخواهد گرفت تا هنر از غیر هنر و یا هنر از تجارت و فریبکاری مخاطب تمیز داده شود و مخاطب بی خبر از همه جا به دیدن اینگونه آثار از جمله فیلم لانتوری شتافته و تحت تاثیر یک فضای احساسی، اثر مذکور را به عنوان هنرنمایی کارگردان میپذیرد و اینگونه است که امر بر آقایان مشتبه میشود.
اینجاست که آثاری به عنوان فیلم به بازار روانه شده؛ اما در واقع ما آش شله قلمکاری را میبینیم که نه تکلیفش با مخاطب روشن است و نه با خودش. فیلم لانتوری ساخته رضا درمیشیان الهام گرفته از فیلمهای وسترن، فیلم فارسی های قبل از انقلاب و فیلمهای فرزان دلجو است که سعی دارد با رنگ و لعاب و برخی ترفندها، این اثر را به عنوان اثری مستند گونه در ژانر سینمای انتقادی و اجتماعی به ما بقبولاند و به آن عمق بخشد و یا با رنگ و لعاب، حساب این فیلم را از فیلم فارسی های قبل از انقلاب جدا کند. اما واقعا به دور از هرگونه هیاهو و جریانی به فیلم لانتوری فکر کنید و جدا ببینید با چه اثری مواجه هستید.
انگیزه سازندگان این فیلم جز بازی با احساسات مخاطب و آزار و اذیت و شکنجه دادن او چه بوده است؟ و اساسا چه میتواند باشد؟ تولید این فیلم به عنوان یک اثر هنری به نظر نوعی بیماری است که گریبان سینمای بیمار ما را گرفته و هر چه بیشتر بر این بیماری دامن می زند. این همه نقد و کوبیدن سینمای شامل آثار فیلم فارسی از سوی همین به اصطلاح هنرمندان و روشنفکران چه هدفی را دنبال میکرد؟ اگر بنا به ساختن همان آثار با رنگ ولعابی دیگر در سر داشتیم ادامه دادن همان جریان فیلم فارسی که عاقلانه تر بود. آن سینما حداقل تکلیفش با خودش و مخاطبش مشخص بود و ادعایی هم نداشت. هدفش جذب مخاطب و سرگرم نمودن ایشان و گفتن پاره ای نکات اخلاقی بود که این وظیفه را به نحو احسن انجام میداد.
حال در آثاری مانند لانتوری با ایجاد موقعیتهای آبکی و سست و بدون ساختار علی و معلولی، قصهای برگرفته از فیلم فارسی های قدیم که تنها بازیگرانش تغییر کردهاند و همانطور که گفتم این اثر حتی ارزش آن آثار را نیز نداشت، هدفی جز تجارت و دستیابی به شهرت و هرگونه خواسته های سطحی و شخصی ندارد.
یکی از عناصر مورد استفاده فیلمساز در فیلم لانتوری، عامل تصادف بوده است. همه چیز بر اساس تصادف شکل می گیرد. تصادفی در خیابان هستند، تصادفی با یکدیگر برخورد کرده، تصادفی تیم میشوند و تصادفی همه چیز به دلخواه فیلمساز پیش میرود. در عرصه سینمای جهان، تنها تولیدات قدیم سینمای هند و فیلمهای هندی بر اساس تصادف پیش میرود و در واقع تصادف سست ترین و ضعیفترین عاملی است که در درام میتوان استفاده کرد؛ البته نه در آثار هنری و ارزشمند؛ زیرا که تصادف بنیان درام راسست میکند.
فیلم لانتوری کار رضا درمیشیان حتی یک فیلم هندی تجاری خوب هم نیست، همانطور که حتی یک فیلم فارسی خوب هم به شمار نمیرود. فیلمساز با استفاده بی دلیل و بی منطق از گفتگو با بازیگران به شیوه مستند در جهت پیشبرد قصه، سعی دارد که جوانب فیلم فارسی و فیلم هندی بودن را بپوشاند و به این اثر، جلوهای هنری بخشد؛ اما متاسفانه در این امر نیز موفق نبوده و لذا اثری ضعیف و فاقد ارزش به مخاطب ارائه می شود.
این فیلم سعی دارد با استفاده از موضوعی خاص که ریشه در احساسات عمومی دارد و با نشان دادن تصاویری فاقد ارزش از قصاص، مخاطب را جذب نماید در صورتیکه این جذابیت نیست و این عمل فیلمساز، شکنجه مخاطب است.
هیچگاه در یک اثر هنری و ارزشمند که دارای قواعد زیبایی شناسی باشد، موضوعات به هیچ وجه اینگونه مطرح نمیشوند و جالب اینکه برخی افراد، این بخشهای فیلم را بسیار تاثیرگذار و جسورانه قلمداد کردهاند در حالیکه اینگونه روایت نهایت بیهنری است. حتی در یونان باستان نیز به این علم آگاه بودند و هیچگاه کشتن فردی را روی صحنه نمایش نداده و تماشاگر از خیل اشارات غیر مستقیم و یا از زبان شخصیتهای دیگر ماجرا را می فهمید و به مراتب تاثیر گذارتر بود.
جذب مخاطب و نگه داشتن او به هر قیمتی، به دور از منش و مرام یک هنرمند است. به هیچ وجه یک هنرمند لجن را با لجن به مخاطب نشان نمیدهد. سیاهی را با سیاهی تصویر نمیکند. زیرا هنرمند دارای دید زیباشناسی بوده و به امر زیباشناختی آگاه است و با استفاده از هنر به عنوان امری زیباشناختی اثری را به مخاطب عرضه میکند که مخاطب در یک فرایند زیباشناسانه خواسته هنرمند را دریافت نماید، در غیر اینصورت بخش حوادث روزنامه ها کفایت میکند.
اما کارگردان فیلم لانتوری فاقد علم و قوه زیباشناسی بوده و مشخص است که با زیباشناسی هیچ گونه آشنایی نداشته و متاسفانه با عدم ملزومات ضروری خلق اثر هنری، به امر فیلمسازی پرداخته و خود را فیلمسازی هنرمند میداند در صورتیکه وی نه فیلمساز بوده و نه یک هنرمند. انگیزه حضور او در این عرصه چه بوده خدا میداند؟
اما در شرایط حاضر و با توجه به عدم شناخت کارگردان فیلم لانتوری از مبحث زیبایی شناسی و زبان شناسی، صلاحیت فیلمسازی را ندارد و قاعدتا اینگونه آثار دارای سطح کیفی استانداردی نبوده و میبایست در مرحله ارزیابی متوقف شوند؛ اما آثار تولید شده که به بازار روانه هستند، غیر از این را میگوید و نمی دانم کارشناسی آثار سینمایی بر چه معیار و شاخص هایی صورت میگیرد و چرا هر اثری با هر کیفیتی به تماشاگر بیخبر از همه جا تحمیل میشود؟
انتقال زجر و شکنجه و احساس آن به مخاطب در این شکل و شمایل در واقع یک بیماری است و نه یک هنر! زبان هنر به زیباترین و لطیف ترین شکل ممکن، سخت ترین و زمخت ترین مسائل را مطرح نموده و تماشاگر را به نتیجه دلخواه کارگردان میرساند؛ اما لانتوری اثری بسیار ضعیف در درام و ساختار است و در واقع یک تجربه آزاردهنده برای مخاطب است، در صورتیکه هنر، چیزی غیر از این است!
.
منبع: تکرا
نقدتون رو قبول ندارم. قرار نیس لزوما زیبایی و لطافت نشون داده بشه. درسته این فیلم رندانگی و ظرافت به خرج نداده و کاملا رک پیام رو رسونده اما به معنی نداشتن قوه هنری نیس. مثلا میشه از فیلم سالو به این نتیجه رسید که پازولینی قوه هنری نداره؟؟