;
coinex

با صنعت اجاره اعضای خانواده در ژاپن آشنا شوید

ژاپنی‌هایی که در خانواده‌های کم جمعیت زندگی‌ می‌کنند، می‌توانند شوهر، مادر یا نوه استخدام کنند. روابطی که در نتیجه صنعت اجاره اعضای خانواده و فامیل ایجاد شده است، بیش از آنچه تصور کنید واقعی است.

الیف باتومن در NewYorker می‌نویسد؛ دو سال پیش، کازوشیگه نیشیدا، مردی ژاپنی که در دهه ششم زندگی‌اش به سر می‌برد، تصمیم گرفت برای خود یک همسر و یک دختر به صورت نیمه وقت اجاره کند. همسر واقعی او مدتی قبل فوت کرده بود. شش ماه قبل از آن، دخترشان پس از جر و بحث خانه را ترک کرده بود و دیگر بازنگشت.

نیشیدا، مردی بلند قامت و اندکی خمیده، با کت و شلوار و یک کروات خاکستری بود. با صدایی بم سخن می‌گفت و رفتاری آرام داشت و فقدان عزت نفس در او دیده می‌شد. من او را در یکی از شب‌های فوریه، در رستورانی در نزدیکی ایستگاه مترو در حومه شهر ملاقات کردم. نیشیدا به من گفت:

گمان می‌کردم مرد قوی هستم. اما وقتی در پایان ماجرا فقط خود را می‌بینید، احساس تنهایی می‌کنید.

البته او کماکان هر روز در بخش فروش یک کمپانی تولیدی مشغول به کار بود و دوستانی داشت که می‌توانست با آنها نوشیدنی بخورد و گلف بازی کند، اما فقط تا غروب خورشید. پس از آن تنهایی به سراغش می‌آمد. فکر می‌کرد به مرور احساس بهتری سراغش خواهد آمد، اما وضع بدتر شد. او مدتی به کلوپ‌های شبانه می‌رفت. صحبت‌ کردن با دخترها سرگرم کننده بود، اما در انتهای شب باز هم تنهایی و احساس حماقت بدلیل خرج‌های بی‌خودی.

پس از آن یکبار او برنامه تلویزیونی را به خاطر آورد که به کمپانی به نام “عشق خانواده” (Family Romance) اختصاص داده شده بود. این شرکت یکی از چندین مراکز اجاره اعضای خانواده در ژاپن بود. یکی از مشتریان این شرکت خانم سالخورده‌ای بود که مشتاقانه در مورد به خرید رفتن با نوه اجاره‌ای خود صحبت می‌کرد. نیشیدا گفت:

با اینکه آن زن فقط یک نوه اجاره‌ای داشت، اما واقعا خوشحال بود.

نیشیدا با شرکت اجاره اعضای خانواده “فمیلی رومنس” تماس گرفت و یک همسر و یک دختر درخواست داد تا برای شام پیش او بیایند. در فرم درخواست، او به سن دختر و مشخصات فیزیکی همسر خود اشاره کرد؛ حدودا یک و نیم متر قد و یه کمی چاق و چله.

این درخواست حدود 40 هزار ین، یعنی حدودا 3 هزار و 700 دلار هزینه داشت. نخستین ملاقات در یک کافه اتفاق افتاد. دختر اجاره‌ای شیک‌پوش‌تر از دختر واقعی نیشیدا بود. نیشیدا همسر اجاره‌ای خود را “یک زن عادی، معمولی و میان‌سال” توصیف کرد.

چی ماتسوموتو، یک معلم، روزنامه‌نگار و مترجم من در این سفر بود. خانم ماتسوموتو که موهایی جوگندمی و عینکی با فریم پلاستیکی داشت، با خنده این جمله نیشیدا را ترجمه کرد:

همسر اجاره‌ای برخلاف خانم ماتسوموتو، یک زن کاری نبود!

همسر اجاره‌ای از نیشیدا پرسید که او و دختر چگونه باید رفتار کنند. نیشیدا نشان داد که همسرش چگونه سرش را بالا می‌گرفت و چینش موهایش را تغییر می‌داد و دخترش چگونه به شوخی به شکم او سقلمه می‌زد. پس از آن زن این رفتارها را انجام داد. نیشیدا را “کازو” صدا کرد، همانطور که همسرش اینکار را انجام می‌داد و سرش را بالا می‌گرفت تا موهایش را پشت سرش بریزد. دختر اجاره‌ای نیز به شوخی به دنده‌های او ضربه می‌زد. نمایش طوری واقعی بود که از بیرون مانند یک خانواده واقعی به نظر می‌آمدند.

نیشیدا ملاقات دیگری ترتیب داد. این بار همسر و دختر به خانه او آمدند. درحینی که نیشیدا با دخترش صحبت می‌کرد، همسر اجاره‌ای نوعی پن‌کیک می‌پخت که اوکونومیاکی (okonomiyaki) نام دارد و همسر واقعی نیشیدا عادت به پختن آن داشت. پس از آن آنها شام خوردند و به تماشای تلویزیون مشغول شدند.

شام‌های خانوادگی ادامه پیدا کرد و معمولا در خانه نیشیدا انجام می‌شد. هرچند آنها گاهی اوقات برای خوردن مونجایاکی (monjayaki)، نوعی پن‌کیک دیگر که همسر واقعی نیشیدا به آن علاقه داشت، به بیرون می‌رفتند. این یک وعده غذایی خیالی نبود و نیشیدا با خود فکر می‌کرد که آیا می‌بایست این خانم‌ها را به جایی بهتر ببرد یا خیر. او در زندگی واقعی خود هرگز چنین کاری نکرده بود.

اجاره اعضای خانواده در ژاپن
صنعت اجاره اعضای خانواده در ژاپن توسط شرکت‌های مختلفی انجام می‌شود. اجاره اعضای خانواده شامل پدر، مادر، همسر و فرزندان می‌شود. اجاره اعضای خانواده توانسته منجر به آرامش در زندگی برخی از مشتریان شود. (اعتبار : نیویورکر)

قبل از یک ملاقات دیگر، به نیشیدا گفته شد که یک نسخه از کلید خانه‌اش را برای “فمیلی رومنس” ارسال کند. شب وقتی پس از کار به خانه رسید، چراغ‌ها روشن بود، خانه گرم بود و همسر و دخترش به او خوش‌آمد گفتند. نیشیدا می‌گفت که آنها اندکی لبخند به لب و رفتار خیلی خوبی داشتند. هنگامی که آنها خانه را ترک کردند، بدون هیچگونه حس ضرورت و اشتیاق، احساس دلتنگی برای آنها نمی‌کرد، اما او با خودش فکر می‌کرد که چه خوب خواهد بود اگر زمان دیگری را مجددا با آنها سپری کند.

نیشیدا می‌گوید با اینکه او آنها را هنوز با نام همسر و دختر سابق‌اش صدا می زند و ملاقات‌ها هنوز به شکل شام‌های خانوادگی برگزار می‌شود، اما همسر و دختر اجاره‌ای او دیگر نقش بازی نمی‌کنند و به آنطوری که خودشان هستند، رفتار می‌کنند.

همسر اجاره‌ای گاهی اوقات مرز‌های یک خانواده اجاره‌ای را می‌شکند و از همسر واقعی‌اش پیش نیشیدا گله می‌کند. در این مواقع نیشیدا او را نصیحت می‌کند. با از میان رفتن این نقش‌ها، نیشیدا نیز پی برده‌است که او دارد نقش یک پدر و همسر خوب را به صورت نیمه وقت ایفا می‌کند، تلاش‌ می‌کند که خیلی بدبخت به نظر نیاید. گاهی اوقات به دخترش می‌گوید که چگونه کاسه برنج را درست در دستش نگه دارد.

اکنون او احساس سبک‌تر شدن می‌کند، برای نخستین بار قادر است در مورد دختر واقعی‌اش، در مورد تصمیم شوکه‌کننده‌ دخترش برای زندگی با دوست‌پسرش که نیشیدا هرگز او را ندیده‌ است و یا در مورد آخرین جر و بحث و پایان یافتن ارتباطشان با او  صحبت کند.

در خصوص دختر واقعی‌اش، آن دختر اجاره‌ای چیزهای زیادی برای گفتن داشت. اینکه نیشیدا نمی‌توانست به درستی با دخترش صحبت کند و یا منظورش را بیان کند. او عذرخواهی را برای دخترش سخت کرده بود و او می‌توانست راه چاره‌ای بیاندیشد. دختر اجاره‌ای به نیشیدا گفت که دخترش منتظر است تا با او تماس بگیرد. برای من این جمله ترسناک‌ترین دیالوگ این سناریو بود. نیشیدا خودش به نظر مردد بود که دختر اجاره‌ای چگونه و برای چه کسی صحبت کرده است. او گفت:

او به عنوان یک دختر اجاره‌ای نمایش بازی می‌کند، ولی همزمان او در مورد احساس‌اش در مورد یک دختر واقعی به من می‌گوید. با این وجود اگر این یک رابطه پدر دختری واقعی بود، احتمالا او اینگونه با صداقت صحبت نمی‌کرد.

در نهایت نیشیدا با دخترش تماس گرفت. کاری بزرگ که به گفته خودش اگر جایگزین اجاره‌ای او نبود، نمی‌توانست از نقطه نظر دخترش به ماجرا نگاه کند. چندین بار تلاش ناموفق در این راه به انجام رسید، ولی آنها نهایتا توانستند با هم گفتگو کنند. یک روز وقتی او از سر کار برگشت، گلهایی تازه را بر روی میز دید که برای همسرش بود. او متوجه شد زمانی که از خانه بیرون رفته بود، دخترش آنجا آمده است. نیشیدا به دقت، در حالی که یک دستمال کاغذی را که پیشخدمت برایش آورده بود تا می‌کرد، گفت:

من به او گفته بودم که به خانه برود، امیدوارم که به زودی او را دوباره ببینم.

یوییچی ایشی، موسس شرکت اجاره اعضای خانواده Family Romance، به من گفت که او و بازیگرانش به طور فعالانه در راستای ترسیم سرنوشت‌هایی نظیر نیشیدا طرح ریزی می‌کنند. طرح‌هایی که در آن بازیگران اجاره‌ای اعضای خانواده در زندگی مشتری تاثیر گذار هستند.

آنطور که ایشی می‌گوید، هدف آنها از این کار “رسیدن به جامعه‌ای است که هیچ‌کس در آن نیازی به خدماتی نظیر اجاره اعضای خانواده نداشته باشد.” ایشی یک مرد خوشتیپ بود که در اواسط دهه سوم زندگی‌اش به سر می‌برد. او به طور مستقیم از یک مصاحبه تلویزیونی به یکی از جلسات ما آمد. با یک کت و شلوار راه‌‌راه، دکمه‌هایی مرتب بسته شده و یک گیره کروات مزین به جواهری به شکل اسب. کارت تبلیغاتی‌اش تصویری از چهره‌اش به علاوه یک جمله بود که ترجمه آن می‌شد: لذتی بیشتر از آنچه واقعیت ارائه می‌دهد!

یازده سال پیش، یکی از دوستان ایشی که یک مادر تنها بود، به او گفت که در ثبت‌نام کودک‌اش در کودکستان به مشکل خورده‌ است؛ چرا که مدرسه ترجیح می‌دهد والدین کودک با یکدیگر مزدوج باشند. ایشی داوطلب شد که خود را به جای پدر کودک در مصاحبه جا بزند. مصاحبه موفقیت‌آمیز نبود، چرا که دختربچه به او عادت نداشت و تعاملات این دو مناسب نبود. اما این موضوع جرقه‌ای را در ذهن او برای انجام کاری بهتر و اصلاح ناعدالتی روشن کرد. جستجو کرد تا ببیند آیا شخص دیگری چنین فکری برای شروع یک خدمت‌رسانی حرفه‌ای دارد یا خیر. او به وبسایت یک سازمان اجاره اعضای خانواده به نام “هگاماشی‌تای” برخورد. معنای این واژه ژاپنی یعنی “من می‌خواهم تو را خوشحال کنم”

این شرکت در سال ۲۰۰۶ و توسط ریویچی ایچینوکاوا، یک مرد میانسال که یک همسر و دو پسر دارد، تاسیس شد. پنج سال قبل از آن، او با شنیدن خبری از درگیری در یک مدرسه ابتدایی در حومه شهر اوزاکا که منجر به کشته شدن هشت کودک هم سن و سال پسرش شده بود، به شدت شوکه شد.

چنین وقایعی در ژاپن نادر هستند و مدارس به خدمات مشاوره‌ای مناسب در این خصوص مجهز نیستند. بنابراین ایچینوکوا به این امید که یک مشاوره مدرسه شود، در یک دوره روانشناسی ثبت‌نام کرد. کار او در نهایت به ساخت یک وبسایت که بوسیله ایمیل مشاوره می‌داد، کشید. از آنجا بود که او یک شعبه اجاره اعضای خانواده تاسیس کرد. بسیاری از مراجعه کنندگان او مشکل‌شان از دست دادن افراد بود، و در اکثر مواقع ساده‌ترین راه آن بود که شخصی را جایگزین کرد.

ایشی در شرکت “هگاماشی‌تای” ثبت نام کرد، اما در سن بیست و شش سالگی برای ایفای نقش پدر و همسر بسیار جوان بود. تنها موردی که می‌توانست انجام دهد نقش مهمان عروسی بود. برای کسب و کار‌های اجاره اعضای خانواده، عروسی‌ها درخواست‌های معمولی است. شاید به این دلیل که سنت‌های تعیین کننده تعداد میهمان تاکنون به دلیل افزایش شهرنشینی و مهاجرت، کوچک شدن خانواده‌ها و کاهش امنیت شغلی تغییری نکرده‌اند.

ایشی به من می‌گوید که از سال ۲۰۰۹ که شکرت خود را تاسیس کرده است، تاکنون شوهر اجاره‌ای بیش از 100 زن بوده است. حدود 60 مورد از آن شغل‌ها کماکان ادامه دارد. در یکی از موارد در شروع کارش او در بیش از 10 خانواده حضور داشت. یکی از خطرات این کار وابسته شدن به مشتری‌ است.

ایشی می‌گوید 30 تا 40 درصد از زنانی که شوهر اجاره‌ای درخواست کرده‌اند، در نهایت با پیشنهاد ازدواج مواجه شده‌اند. مشتریان مرد فرصت کمتری برای وابسته شدن دارند، چرا که همسران اجاره‌ای به دلایل ایمنی به ندرت مردان را در خانه‌شان ملاقات می‌کنند. همسر نیشیدا یک استثنا بود، چرا که او به همراه یک دختر به خانه می‌رفت.

زمستان گذشته من در توکیو با تیم بازیگری هر دو شرکت “فمیلی رومنس” و “هگاماشی‌تای” دیدار کردم. آنها به عروسی، سمینارهای معنوی، نمایشگاه‌های شغلی، مسابقات استند‌آپ کمدی و مراسم انتشار آلبوم استعدادهای جوان تمایل بیشتری داشتند. زنی را ملاقات کردم که به مدت ۷ سال همسر اجاره‌ای یک مرد بود؛ همسر واقعی مرد بسیار چاق شده بود و او تصمیم گرفت برای بیرون رفتن به همراه دوستانش یک همسر اجاره‌ کند.

یک بازیگر دیگر نیز به جای یک مادر که افزایش وزن مفرط دچار بود در رویدادهای مدرسه فرزند شرکت می‌کرد. ایشینوکووا و ایشی داستان‌های زیادی برای من تعریف کردند. از خانم نابینایی که برای تشخیص مردان خوشتیپ در مراسم رقص، دوست اجاره می‌کرد تا پسر جوانی که برای متقاعد کردن والدین معشوقه باردارش، پدر استخدام کرده است.

با یک مادر اجاره‌ای از فمیلی رومنس یک ملاقات دو ساعته در مرکز خرید شیبویا ترتیب دادم. حتی قبل از ورودم به ژاپن در این خصوص نگران بودم. روز قبل از عزیمتم به ژاپن، مادرم یک ایمیل فوق‌العاده برایم نوشت، برایم آرزو سفر خوبی را داشت و به یکی از کتاب‌های مورد علاقه‌مان اشاره کرد : کتابی به نام “خواهیران ماکیوکا”، یک رمان خانوادگی مربوط به دهه ۹۰ میلادی نوشته “جونیچیرو تانیزاکی”. هنگامی که در دوران دبیرستان بودم، مادرم یک نسخه از این کتاب را به من داد. چیزی که در مورد این کتاب دوست داشتم این بود که چقدر زبان مشترک و شوخی‌های خصوصی میان این خواهران با ما یکسان بود.

مادر اجاره‌ای را در یکی از کافه‌های یک فروشگاه ملاقات کردم. او را تا پیش از این ندیده بودم، بنابراین مدتی طول کشید تا شخص درست را شناسایی کنم. یک زن ریزه‌اندام میانسال ژاپنی که موهایش را عسلی رنگ کرده بود. او ایستاده بود، درحالی که من به او نزدیک می‌شدم.

من به وضوح فریاد زدم : “مامان!”

او آغوش مرا پذیرفت و به زبان انگلیسی از من پرسید : “چگونه باید این کار را انجام دهید؟ تو می‌خواهی با من مصاحبه کنی یا می‌خواهی نقشم را بازی کنم؟”

برای دوساعت او را اجاره کرده بودم، بنابراین پیشنهاد کردم که هر دو را انجام دهیم. او گفت که این یک خرده برای من عجیب است،‌ چرا که عمدتا نقش مادر را برای دختری بیست ساله بازی می‌کنم. او اضافه کرد که ۵۶ سال سن دارد و حدودا ۱۶ سال از من بزرگ‌تر است.

از او پرسیدم که آیا باید وانمود کنم که بیست سال سن دارم. پاسخ منفی داد و گفت که می‌تواند نقش فردی مسن‌تر را بازی کند. او پیشنهاد داد که فرض کنیم که مادر من به دلایلی قبلا به ژاپن مهاجرت کرده است و اکنون پس ازمدت‌ها ما یکدیگر را ملاقات کرده‌ایم. با پیشنهاد او موفقت کردم.

او به من گفت :

نمی‌دانم چقدر خاطرت هست، نمی ‌دانم که یادت هست که چه زمان‌هایی را با یکدیگر گذراندیم.

غم و اندوهی که در صدای او بود باعث شد به یاد مادر واقعی‌ام بیافتم، هنگامی که در خصوص دوران پس از طلاق والدینم صحبت می‌کرد، درحالی که آن زمان در کنار پدرم زندگی می‌کردم. به طور دلگرم‌کننده‌ای به او گفتم:

“البته که یادم هست.” و حتی قبل از آنکه متوجه شدم هیچ گذشته مشترکی میان ما وجود نداشته، تلاش می‌کردم تا حافظه واقعی‌ام را بازیابی ‌کنم. در ادامه گفتم: “منظورم این است که … نه به صورت جزئی.” او به من گفت:

من تک تک دقایقی را که با یکدیگر سپری کردیم به یاد دارم و از همه آنها به خوبی یاد می‌کنم. تنها آرزو می‌کنم که کاش بیشتر ادامه داشت. به دلیل کارم آنقدر که می‌خواستم نمی‌توانستم با تو وقت بگذرانم. و اکنون پشیمانم.

در ادامه شروع به مصاحبه با او کردم. اسم او آیری بود و بخش عمده‌ای از دوران کودکی‌اش را، به دلیل شغل پدر به عنوان یک محقق فیزیک، در ایالات متحده و کانادا گذرانده بود. پس از هفتاد سال، او چند اجرا در تلویزیون داشته و در یک فیلم به نام “کودک آسیایی خوشحال” به عنوان ایفا نقش کرده است. وقتی چهارده ساله بوده پدرش او را به ژاپن می‌فرستند. او به دلیل استفاده از لغات انگلیسی سرزنش می‌شد. بنابراین یاد گرفت تا زمانی که نتواند به خوبی ژاپنی صحبت کند بهتر از دهانش را ببندد.

آیری پس از آنکه مدتی را در شرکت‌های مختلف کار کرد، به خدمت فمیلی رومنس درآمد و اکنون به طور ماهانه چندین قرارداد همکاری دارد. او هیج فرزند یا فامیل نزدیکی ندارد. در طول بیست سال گذشته، او همسرش، والدینش و ماردبزرگ ۱۱۰ ساله‌اش ر از دست داده است. گاهی اوقات او پای صحبت‌های زن‌های جوانی که او را به عنوان مادر اجاره کرده‌اند، می‌نشینند. به داستان‌ایشان که بی‌شباهت به زندگی‌ خود او نیست می‌نشیند. گاهی اوقات درمی‌یابد که نه تنها قادر است تصور کند، بلکه می‌تواند به طور موقت آنها را تجربه کند. اتفاقی که در صورت عدم دقت و تمرکز او بر روی کارش رخ نمی‌داد.

اجاره اعضای خانواده
امروزه شرکت‌های بسیاری در سراسر جهان در صنعت اجاره اعضای خانواده مشغول به فعالیت هستند. تغییرات فرهنگی و اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم در ژاپن و رونق اقتصادی این کشور در دهه ۸۰ میلادی از جمله مهمترین عواملی هستند که منجر به جاافتادن صنعت اجاره اعضای خانواده در میان ژاپنی‌ها شده است. (اعتبار : نیویورکر)

فارغ از تفاوت میان شخصیت و گذشته آنها، من شباهت‌هایی میان تجربه‌های مادرم و آیری شنیدم. مادرم در کشوری متفاوت بزرگ شده است و همواره بر بسیاری موانع حرفه‌ای برای رسیدن به سطحی بالا در زمینه فعالیت‌اش عبور کرده است. آیری هم چنین بوده است، او اخیرا شغل‌اش را رها کرده بود. وقتی آیری در مورد چیزهای دوست‌داشتنی زندگی‌اش و نیز چیزهایی که می‌توانستند بهتر باشند صحبت می‌کرد، احساس تسکین عجیبی سراغم آمد‌، زیرا برخی چالش‌هایی که او تجربه کرده است مشابه مادر من بوده است.

بدترین لحظه‌ای که داشتیم آنجا بود که او گفت هیچ یک از دخترانی که تا کنون او را استخدام کرده بودند، هرگز نخواستند مجددا او را ببینند و من نیز متوجه شدم که قرار نیست دوباره او را ببینم.

پس از جنگ جهانی دوم، قانون اساسی جدید نوشته شده در زمان اشغال متفقین، درصدد بود تا خانواده‌ای دموکراتیک با سبک غربی را در ژاپن جایگزین کند. ازدواج اجباری غیرقانونی اعلام شد، همسران از نظر قانونی با یکدیگر برابر شدند و اموال به طور یکسان و بدون درنظر گرفتن جنسیب و ترتیب به دنیا آمدن میان فرزندان زوج‌ها تقسیم می‌شد. همراه با رشد اقتصادی پس از جنگ فرهنگ اتحاد میان مردم ژاپن ترویج یافت. در دوران رونق اقتصادی در دهه ۸۰، زن‌ها بیشتر در بیرون از خانه کار می‌کردند و در حالی که میزان طلاق و تعداد خانواده‌های تک نفره رو به افزایش بود، نرخ تولد کاهش یافته بود. این موضوع به افزایش امید به زندگی و مسن‌تر شدن جامعه منجر شد. همه این‌ها از مهمترین عوامل مهیا کردن بستری برای پذیرش پدید‌ه‌هایی نظیر اجاره اعضای خانواده بوده است.

در این زمان بود که نخستین موج اجاره اعضای خانواده ظاهر شد. در سال ۱۹۸۹، ساتسوکی ایوا،‌ مدیر یک شرکت در توکیو که به آموزش کارمندان تخصص داشت، اجاره فرزند و نوه را به افراد سالخورده نادیده گرفته شده شروع کرد. او این ایده را از آنجا آورد که شنیده بود بسیاری از کارمندان بدلیل مشغله‌های کاری فرصت سر زدن به والدین‌شان را ندارند.

تا مدت‌ها این ایده که خانواده‌ها با عشقی که نمی‌توان آن را با پول خرید، تعریف می‌شدند. در دوران پیش از انقلاب صنعتی، پایه‌ای ترین عنصر اقتصاد خانواده بود و هر فرزندی که متولد می‌شد، دو دست جدید برای کار کردن به خانواده افزوده می‌شد. پس از انقلاب صنعتی، افراد در خارج از خانه و با درآمد‌های ثابت کار می‌کردند و تولد هر کودک جدید، این‌بار دهانی جدید برای تغذیه بود. امروز در کشوری که بازار آن در دست دولت است، خانواده یک مامن عاشقانه بدون قید و شرط محسوب می‌شود.

شارلوت پرکین گیلمن، نویسنده فمنیست اتوپیایی در کتاب خود به نام “فداکاری مادر” می‌نویسد :

هر انسانی فارغ از اینکه مجرد باشد، متاهل یا مطلقه، دختر باشد یا پسر به خانه نیاز دارد.

در ژاپن به لطف شرکت‌های اجاره اعضای خانواده مانند فمیلی رومنس، افرادی مانند کازوشیگه نیشیدا که خانواده خود را از دست داده‌اند، می‌توانند دختر و همسر اجاره کنند و آرامش را به خانه خود بیاورند. پنکیک‌های متنوع، صدای زنی که می‌گوید “خوش آمدید!” و یک ضربه آهسته به شکم از طرف فرزند، ارزش همه این‌ها را دارد.

بیشتر بخوانید :

.

منبع : NewYorker

ارسال برای دوستان در: واتساپ | تلگرام |






ارسال نظر