درست در زمانی که آگاهی را پدیدهای فیزیکی و نسبیتی بپنداریم، راز خودآگاهی به طور طبیعی حل میشود. بر اساس نظریه جدید، راه حل تغییر، مفروضاتمان است.
شاید تا حالا پرسیده باشید که چگونه ۳ پوند (1/3 کیلوگرم) بافت مغزی، چنین افکار، احساسات، تصاویر ذهنی و دنیای درونی دقیقی را ایجاد میکند؟ هزاران سال است که توانایی مغز برای ایجاد آگاهی، آدمی را پاک گیج کرده است. شاید رمز و راز آگاهی در این واقعیت نهفته باشد که هر یک از ما دارای ذهنیت، با توانایی دریافتن، احساس کردن و تفکر هستیم.
برخلاف بیهوشی یا خواب عمیق بدون رویا، مادامی که بیداریم «در تاریکی زندگی نمیکنیم»؛ ما جهان خود و درونمان را تجربه میکنیم. با اینحال، چگونگی تجربهٔ آگاهانه توسط مغز یک راز باقی مانده است؛ چرا که هنوز نمیدانیم چه ناحیهای از مغز مسئول چونین تجربهای است.
راه حل راز خودآگاهی نسبیت آلبرت اینشتین است؟
به گفتهیِ دکتر نیر لاهاو، فیزیکدان دانشگاه بار-ایلان در اسرائیل، «کاملاً رازآمیز است؛ چرا که به نظر میآید تجربهی آگاهانه آدمی نمیتواند از مغز ناشی شده باشد و نه از هیچ فرآیند فیزیکی دیگری» هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد، تجربه آگاهانه مغز را نمیتوان به برخی از فعالیت های عصبی تقلیل داد.»
دکتر زکریا نیمه، فیلسوفی از دانشگاه ممفیس میگوید: «وقتی احساس شعف میکنم، مغزم الگویی متمایز از فعالیت عصبی پیچیده ایجاد میکند. الگوی عصبیای که کاملاً با شادی آگاهانه من توامان و مرتبط است؛ امّا این احساس حقیقی من نیست. این فقط یک سری الگوی عصبی است که نشان دهنده شادی من است. به همین دلیل است که دانشمندی که به مغز من نگاه کرده و این الگو را مشاهده میکند باید از من بپرسد که چه احساسی دارم، زیرا این الگو مفادِ خود احساس نیست، فقط نمایشی از آن است.» به همین دلیل، نمیتوانیم تجربهیِ آگاهانه آنچه را که در مییابیم، احساس میکنیم و فکر میکنیم را به هیچ فعالیت مغزیای تقلیل دهیم. ما فقط قادریم با این تجربیات خو بگیریم.
با گذشت بیش از 100 سال از علوم اعصاب، شواهدی بسیار قوی داریم که در حقیقت امر، مغز مسئول ایجاد تواناییهای خودآگاه ما است. پس چگونه ممکن است که این تجربیات آگاهانه را نتوان در هیچ کجای مغز (یا در بدن) یافت و نتوان آن را به هیچ فعالیت پیچیده عصبی تقلیل داد؟ پس راز خودآگاهی چیست؟
این معما به عنوان مشکل دشوار آگاهی شناخته می شود. این مسئله آنقدر دشوار است که تا چند دهه پیش فقط فیلسوفان درباره آن بحث می کردند. حتَی امروزه روز، اگرچه ما پیشرفت زیادی در درک خود از مبانی علم شناختی آگاهی داشتهایم، امّا در این میان هنوز نظریهیِ رضایتبخشی وجود ندارد که چیستی آگاهی را توضیح دهد و ما را در چگونگی حل این مشل دشوار فهم راهنمایی کند.
امّا کمی صبر کنید شاید چیزهایی در اختیار داشته باشیم.
دکتر لاهاو و دکتر نیمه اخیراً در مجله Frontiers in Psychology نظریهی فیزیکی جدیدی چاپ کردند که ادعا می کند مشکل دشوار آگاهی را به روشی کاملاً فیزیکی صورتبندی میکند. به گفته پژوهشگران، وقتی فرض خود را در مورد آگاهی تغییر میدهیم و فرض میکنیم که آگاهی پدیدهای نسبیتی است، راز آن به طور طبیعی حل میشود. در این مقاله، نویسندگان یک چارچوب مفهومی و ریاضیاتی را برای درک آگاهی از دیدگاه نسبیتی ایجاد کردند. به گفته دکتر لاهاو، نویسنده اصلی این پژوهش:
آگاهی باید با همان ابزارهای ریاضیاتی که فیزیکدانان برای سایر پدیدههای شناخته شده نسبیتی استفاده میکنند بررسی شود.
برای درک چگونگی حل مسئله دشوار آگاهی به دست نسیبت باید کمی در بارهی یک پدیده نسبیتی دیگر تامل کنیم، سرعت برداری! بسیار خب، در ابتدا دو ناظر آلیس و باب را انتخاب میکنیم. باب در قطاری است که با سرعت ثابت حرکت میکند و آلیس از روی سکو به تماشای او ایستاده است. ظاهراً هیچ پاسخ فیزیکی مطلقی برای این پرسش وجود ندارد که «سرعت باب چقدر است؟» پاسخ آن به چارچوب مرجع ناظر بستگی دارد. باب از چارچوب مرجع خود، خود را اندازهگیری میکند که ثابت است و آلیس، با بقیهی جهان، به عقب حرکت میکند. اما از چارچوب مرجع آلیس، باب کسی است که در حال حرکت است و خود ثابت. آنها اندازهگیریهای مخالف هم دارند؛ اما هر دوی آنها درست میگویند، فقط از چارچوبهایی با مرجع متفاوت.
در مورد آگاهی نیز همین وضعیت را داریم، زیرا بر اساس نظریه، آگاهی یک پدیدهی نسبیتیست. اکنون آلیس و باب در چارچوبهای شناختی مراجع متفاوتی قرار دارند. باب اندازه گیری میکند که او تجربه آگاهانه دارد، امّا آلیس فقط فعالیت مغزی دارد بدون هیچ نشانهای از تجربهیِ آگاهانه واقعی. از سوی دیگر، آلیس اندازه گیری میکند که او آن کسی است که هوشیاری دارد و باب فقط دارای فعالیت عصبی است و هیچ سرنخی از تجربهی آگاهانه آن ندارد.
در نتیجه، به دلیل دیدگاه نسبیتی، مشکلی با این واقعیت وجود ندارد که ما ویژگی های گوناگون را از چارچوب های مراجع گوناگون اندازهگیری میکنیم و این واقعیت که ما قادر به اندازهگیری تجربه آگاهانه فعالیت مغزیمان نیستیم، به این دلیل است که ما از چارچوب مرجع شناختی اشتباه مشغول اندازهگیری هستیم.
خودآگاهی مغز کجاست؟
طبق نظریه جدید، مغز تجربه آگاهانه ما را ایجاد نمیکند، حداقل نه از طریق محاسبات. دلیل اینکه ما تجربه آگاهانه داریم به دلیل فرآیند اندازهگیری پارامترهای فیزیکی است. به طور خلاصه، اندازهگیریهای فیزیکی گوناگون در چارچوبهای مرجع مختلف، ویژگیهای فیزیکی متفاوتی را در این چارچوبهای مرجع در پی خواهند داشت، اگر چه که این چارچوبها دارند همان پدیده را اندازهگیری میکنند.
برای مثال، فرض کنید باب مغز آلیس را در حالی که او احساس خوشبختی میکند در آزمایشگاهی بسنجد، اگرچه آنها ویژگیهای متفاوتی را مشاهده خواهند کرد؛ اما در واقع امر، پدیدهای را از نقطهنظرات گوناگون اندازهگیری میکنند. بنا بر این، به دلیل انواع مختلف اندازه گیری آنها، انواع مختلفی از ویژگیها در چارچوب های مرجع شناختی آنها تجلی یافته است.
باب برای مشاهدهی فعالیت مغز در آزمایشگاه، باید از اندازهگیری اندامهای حسی خود مانند چشمانش استفاده کند. این نوع اندازهگیری حسی، بافتاری را که باعث فعالیت مغز میشود، یعنی نورونها را آشکار میسازد. در نتیجه، آلیس در چارچوب شناختی خود فقط دارای فعالیت عصبی ست که نشان دهنده آگاهی اوست، اما هیچ نشانهای از خود تجربه آگاهانه موجود نیست.
امّا آلیس برای اندازه گیری فعالیت عصبیای مانند شعف، از انواع گوناگونی از اندازهگیریها بهره میگیرد. در واقع امر، بدون استفاده از اندامهای حسی خود، مستقیماً از طریق تعامل بین بخشی از مغزش با سایر بخشهای دیگر بازنماییهای عصبی خود را اندازهگیری میکند. چیزی که مهم است روابط عصبیست و این شاید راز خودآگاهی باشد.
این اندازه گیری کاملاً متفاوت است از آنچهکه سیستم حسی ما انجام میدهد و در نتیجهی این نوع اندازهگیری مستقیم نوع متفاوتی از ویژگی های فیزیکی را نیز مشاهده خواهیم کرد که ما چنین ویژگیای را تجربهی آگاهانه مینامیم. در نتیجه، آلیس از چارچوب شناختی مرجع خود، فعالیت عصبی خود را به عنوان یک تجربه آگاهانه میسنجد.
بنا بر ابزارهای ریاضیاتیای که پدیدههای نسبیتی را در فیزیک توصیف میکنند، این نظریه نشان میدهد که اگر بتوان پویایی فعالیت عصبی باب را تغییر داد تا مانند پویایی فعالیت عصبی آلیس باشد، هر دو در یک چارچوب شناختی مرجع خواهند بود و دقیقاً دارای تجربهی آگاهانهی یکسان.
اکنون، دکتر لهاو و دکتر نیمه میخواهند به بررسی دقیقتر حداقل اندازهگیریهایی که هر سیستم شناختی برای ایجاد آگاهی نیاز دارد، ادامه دهند. پیامدهای چنین نظریهای هوش از سر آدم میپراند. چرا که هم میتوان از آن برای تعیین اینکه کدام حیوان در فرآیند آغازی فرگشت هوشیاری داشته است، سود جست و هم دریافت که کدام یک از بیماران مبتلا به اختلالات هوشیاری، به واقع خودآگاه هست یا نیست، و یا چه زمانی جنین یا نوزاد شروع به تجربهیِ خودآگاهی میکنند و کدام سیستمهای هوش مصنوعی حال حاضر درجه پایینی از هر نوع آگاهیای میتوانند داشته باشند. پس شاید پاسخ راز خودآگاهی در دستان دکتر لهاو و نیمه باشد!
بیشتر بخوانید:
- هوش مصنوعی به کمک توسعه شبکه برق چین میآید؛ رفع خاموشیها در عرض 3 ثانیه
- شال گردن هوشمند منچستر سیتی وضعیت احساسی تماشاگران را تحلیل میکند
- آسمان خراش 120 کیلومتری افقی عربستان سعودی با سرمایه 1 تریلیون دلاری ساخته میشود
- قلم لیزری جدید و نمایش متون در هوا ؛ ابتکار جدیدی از دانشمندان چینی!
- ناشنوایان با این عینک واقعیت افزوده میتوانند مکالمهها را بخوانند!
شما دربارهیِ راز خودآگاهی چه فکر میکنید؟ نظرات خود را در بخش کامنتها با ما در میان گذاشته و اخبار تکنولوژی را از تکراتو دنبال کنید.
منبع: scitechdaily