نقد سریال هجوم (Invasion 2021) با بازی گلی فراهانی به عنوان یکی از سریالهای علمی تخیلی مورد انتظار 2021 را در این نوشتار تکراتو از دست ندهید.
مردمان عادی در مناطق مختلف جهان، از بیابانی در یمن تا آپارتمانی در لانگآیلند نیویورک، مورد هجوم غیرعادی بیگانگان قرار میگیرند. سریال Invasion یکی از بهترین سریال های علمی تخیلی 2021 است که سایمون کینبرگ (Simon Kinberg) و دیوید ویل (David Weil) وظیفه تولید آن را عهدهدار بودهاند. این سریال از اپل +TV پخش میشود. حضور گلشیفته فراهانی به عنوان بازیگر نقش اول و تارا مویدی، بازیگر خردسال در این سریال، احتمالا باعث پررنگتر شدن این اثر در ایران خواهد شد.
سه قسمت اول این سریال 30 مهرماه منتشر شد و هرهفته شاهد انتشار قسمت جدیدی از آن خواهیم بود. نوشتارِ نقد سریال Invasion با پخش قسمتهای جدید به روزرسانی خواهد شد.
نقد سریال هجوم (Invasion 2021)
نقد اپیزود سوم اضافه شد!
سریال Invasion با بازی گلشیفته فراهانی (در نقش آنیشا مالک)، سم نیل (در نقش کلانتر تایسون)، شامیر اندرسون (در نقش تروانته وارد،)، فیرس نصار (در نقش احمد ملک) و شیوروی کوتسونا (در نقش میتسوکی)، یک روایت سای-فای و درام است که شاید در ظاهر از هجوم بیگانگان حکایت میکند، اما در لایههای زیرین به داستان روزمرگینگی مردم عادی میپردازد.
نقد قسمت اول سریال Invasion
نام اپیزود: روز آخر (Last Day)
(متن حاوی اسپویل است!) اولین چیزی که توجه مرا به خودش جلب کرد تیتراژ آغازین بود؛ آلبومی از تصاویر که روایت بینقصی از یک دیستوپیای قریبالوقوع داشتند. تیتراژی که برای یک سریال اکشن-ماجراجویی ساخته شده و قرار است با هر اپیزود انگشت حیرت بر دهان ببریم، آدرنالین ترشح کنیم و از خلاء و رخنههای داستان سریال گلایه کنیم. پردهی اولی که در بیابانهای یمن اتفاق افتاد نیز چنین وعدهای میداد، اما هرچه زمان گذشت، درام قصه بیشتر خودش را نمایان کرد.
پیشرفت کند و پراکندهی پنج روایت سریال در یک سوم ابتدایی این اپیزود تاحدی آزاردهنده بود، اما آراستگی و پختگی کارکترها و بازی دلنشین گلشیفته فراهانی و سم نیل ورق را کاملا برگرداند.
پنجاه دقیقهی بعد اما آکنده از رنج و هراس بود: رنج اگزیستانسیال کلانتر تایسون و مونولوگ دردناکاش در خودروی پلیس که از خلاء معنا در کارنامهی کاریاش گلایه میکرد؛ هراس کودکانی که هنگام نواختن «دانوب آبی» (Blue Danube) سرخیِ خونِ روی درام را دیدند؛ رنج از دست دادن معشوقهی میتسوکی در یک بارش شهابی در ایستگاه فضایی بینالمللی و درد عاطفی آنیشا و پاسخ غیرمنتظره و خلاقانهای که به خیانت همسرش با «زنی بلوند و با دستپختی عالی» داد.
شخصا بعد آن همه اشکی که با انبوهِ فقر و رنج و بیرحمیِ بازی مرکب (Squid Game) نتفلیکس ریختم، طاقت این یکی را دیگر نداشتم. تنها یک دیالوگ بود که نیشخندی روی لبم آورد: در همان ابتدای اپیزود، جایی که همسر کلانتر تایسون گفت: «اون بیرون مراقب باش. اگه بمیری، میکشمت!».(Be careful out there, If you die I’ll kill your a**).
بیشتر بخوانید: بهترین فیلم های علمی تخیلی 2021
اپیزود اول قرار بود بیننده را دچار تعلیق، مملو از پرسش و البته همراهِ داستان کند؛ که به نظر در این کار موفق هم بود. آنچه در اپیزود اول دیدیم تلاشی شایسته برای ترکیب ژانر علمی-تخیلی با درام بود. کاری که شاید حتی کریستوفر نولان در Interstellar هم به خوبی از پسش برنیامد.
شاید این اولین باری باشد که در یک سناریوی سای-فای، پای خیانت در رابطه، سکسیزم در محیط کار و یک کارنامهی کاریِ عاری از معنا به میان میاید. تنها نکته منفی یک ساعت نخست این سریال پیشرفت بسیار آهسته و خستهکننده داستان بود. به راحتی میشد این یک ساعت را در 30 دقیقه خلاصه کرد و چیزی را هم از قلم نینداخت.
نقد قسمت دوم سریال Invasion
نام اپیزود: تصادم (Crash)
(متن حاوی اسپویل است!) همانقدر که اپیزود اول توانست متقاعدم کند که به سراغ اپیزود بعدی بروم، دومی، حتی با وجود تعلیق کلیشهایِ سکانس آخر چنگی به دل نزد. ضعف و قدرت سریال تقریبا نمایان شده است. برویم به سراغ روایتها.
فروپاشی کاخ آرزوهای آنیشا
اپیزود دوم با نگاه حسرتبار آنیشا به زوج ساکن خانه روبهرویی-که داشتند مطمئن میشدند هردو سالم هستند- آغاز میشود؛ آن هم در بحبوحه یک آخرالزمان. پس از «پاسخ خلاقانهاش به خیانت» در اپیزود اول، این دومین باری بود که آنیشا غافلگیرمان کرد. او همزمان کاخ آرزوی رابطهاش با احمد و جهان واقعِ پیرامونش را در حال فروپاشی میدید. در زیرزمین شاید اولین باری بود که جدایی را لمس کرد و فهمید نمیتواند زیر یک سقف ادامه دهد.
کل محلهی آنها دچار ویرانی شد اما خانهشان تقریبا دست نخورده باقی ماند. بلافاصله به ذهنم رسید که پسر خانواده (لوک) تنها کسی بود که از بینیاش خون نیامد و احتمالا کلید این ابهام هم به او برمیگردد.
جیغ و فریاد لوک و صدایی که عبارت نامفهوم واجو (Wajo) را مدام در سرش تکرار میکرد، نشان داد که دو فرزند نقشی کلیدی دارند (همانطور که در پوستر سریال هم دیده بودیم)؛ حتی شاید مهمتر از احمد. در مورد احمد سوال بیجواب من در این اپیزود این بود که احمد چرا خیانت کرد و میخواست خانوادهش را ترک کند؟ یکی از نقاط صعف سناریو خواهد بود، اگر به این پرسش در ادامه پاسخ داده نشود و به کلیشههای رایج بسنده کند.
احساس نگرانی آنیشا نسبت به فرزندش زمانی با خشم درآمیخت که صدای دوستت دارمِ احمد را از پشت تلفن شنید. بعد از اینکه احمد دروغ گفت که پشت تلفن با چه کسی حرف میزد، نگرانی و خشم او با احساس تهوع نیز همراه شد.
این معجون احساس آنیشا زمانی به اوج خودش رسید که احمد از همسایهشان خواست فقط او را با خودشان ببرند. اینکه تاکید میکنم باید علت خیانت احمد به خانوادهش گفته شود، شاید به این دلیل است که نمیتوانم بپذیرم کسی بیدلیل و ناگهان تا این حد فرومایه شود.
جایی میان ستارگان
روایت میتسوکی (Mitsuki) و هیناتا (Hinata) قدرتمند است و احساس همدردی را القا میکند. در وصف این فقدان عاطفی خیلی میتوان نوشت تا هرچه بیشتر با مهندس هوافضایی که معشوقهاش را به دلیل عنصر کیهانی ناشناختهای در مدار زمین از دست داده همدردی کنیم. این قصه پتانسیل بالایی دارد تا در ادامه سریال، از دل یک عشق از دست رفته، دلیلی برای بقا و کمک به همنوع بیرون بیاید. البته یک نقد جدی به این روایت وارد است.
کل دیالوگها به زبان ژاپنی است. آیا جز اینکه مخاطبان شرق آسیا را نیز به پای اپل تی وی بنشاند، دلیل دیگری هم وجود دارد که اتفاقها در ژاپن میافتد و به زبان ژاپنی روایت میشود؟ مثلا اگر در اسپانیا، برزیل یا کانادا میبود، تغییری در اصل ماجرا حاصل میشد؟ نویسندگان سریال، در قصه آنیشا پتانسیل بالای خود را نشان دادند و واقع امیدوارم پاسخ خوبی برای این سوال در ادامه پیدا کنم.
دقیقا به یاد فیلم مریخی (The Martian 2015) افتادم؛ جایی که به ماموریتِ نجاتِ فضانوردِ گرفتارِ در مریخ، یک فلای بای (FlyBy) برای سوختگیری فضاپیما اضافه شد. سپس ماموریت ناسا برای سوخترسانی به فضاپیما با شکست مواجه شد تا چینیها، قهرمانانه به ناسا در این مسیر کمک کنند. کل ماجرا فقط برای این به فیلمنامه اضافه شد تا فیلم فروش موفقی در چین داشته باشد.
با قصههای «کسپر» و «ترونته» همراه نمیشویم
پسر تینیجری که عاشق جهان سایفای است، به طور مظلومانهای صرع دارد، قلدر کلاس به او زور میگوید و روی دختر مغرور کلاس کراش دارد. به تازگی فصل سوم سریال آموزش رابطه (S.ex Education) به پایان رسیده و البته دو سریال چیزهای عجیب (Stranger Things) و 13 دلیل برای (13 Reasons Why) هم به خوبی نشان دادهاند که دنیای تینیجرها چه پتانسیل بالایی دارند. بنابراین، با وجود بازی تحسین برانگیز بیلی برت (Bully Barratt) در نقش کسپر، این روایت تا به اینجا زورش نرسیده تا ما را با خود همراه کند.
البته قصه ترونته (Trevante) یک سطح بالاتر از قصه کسپر است. سرباز محبوب آمریکایی که رابطه خوبی با همرزمان تحت امرش دارد ولی از درون، به دلیل لانگدیستنس ناموفقی که با همسرش دارد، در حال فروپاشی است. دلیلی که هنوز با این قصه همراه نشدهام، کلیشهای و غیرواقعی بودن شوخیها و خندههای او و سایر سربازارن آمریکایی است. در کدام کمپ نظامی و اردوگاه ارتشی این شوخیها و رفتارها را میبینیم؟
باری، گروه سربازان به رهبری او نهایتا در سکانسِ مدرسه با کودکان افغانستانی ترسیدهای مواجه میشوند که خون از بینیشان جاری است. گفتن ندارد که به دنبال همان بیگانگانی هستیم که در سر لوک صداهای نامفهوم گذاشتند و عامل خونریزی بینی کودکان در نیویورک بودند. دست آخر هم با آنها مواجه میشویم.
قصهگویی یا فیلم پر کردن؟
در نقد اپیزود قبلی هم گفتم که کل اتفاقات را میشد در 30 دقیقه جمع کرد. نتیجه این شیوهی خسته کننده قصهگویی این میشود که پس از گذشت 2 ساعت هنوز نمیدانیم بیگانگان چه چیز/کسانی هستند، چرا هجوم آوردهاند و چه هدفی را دنبال میکنند. ایدهی نویسندگان برای ساخت یک درام-سایفای تحسینبرانگیز است، اما در عمل، دائما یکی دارد به دیگری لطمه وارد میکند و بیشترین آسیب را وجهِ علمی-تخیلی دیده است.
اگر قرار باشد 8 اپیزود بعدی هم با همین روند ادامه داشته باشد، باید سازندگان را متهم به نوار خالی پر کردن کنیم. البته شخصا فکر نمیکنم چنین شود.
نقد قسمت سوم سریال Invasion
نام اپیزود: شکارچی (Orion) {ن: منظور صورت فلکی شکارچی است}
علیرغم بازیها و تولید خوب، خط داستانی سریال و نحوه پیشرفت آن خستهکننده است. هنوز به نظر میرسد نویسندگان قصد داشتهاند یک فیلم 2 الی 3 ساعته را به یک سریال 10 قسمتی تبدیل کنند و راهکاری هم به جز آب بستن به ذهنشان نرسیده است.
تلاشهایی هم برای پاسخ دادن به سوالاتی که در نقد اپیزودهای قبلی مطرح کردم، دیده میشد. دیالوگ میان ترو (Trev) و کوچی (Kuchi)، آن مرد افغانستانی، یکی از انسانیترین سکانسهایی بود که از “تلویزیون” پخش شده است؛ اگر چه از شبکهی یکی از ضدانسان کمپانیهای دنیا یعنی اپل.
آنچه در روایتهای پراکنده اپیزود سوم دیدیم:
- آنیشا شوهر فرومایهاش را سرجایش نشاند و خانوادهاش را در مسیری قرار داد تا شاید از خطر دور شوند. در جریان اپیزود، چهرهی کارکتر احمد از یک دیو پست فطرت، یک درجه بهتر شد و به یک احمق بیثبات تبدیل شد!
- میتسوکی فهمید که شاتل هیناتا در مدار زمین با چیزی برخورد کرده و او به همراه سایر خدمه جان خود را از دست داده است. مدیر برنامه فضایی Jasa او را مقصر این اتفاق میدانست. اگرچه به نظر میرسد او برای آرامش خاطر خودش و پی بردن به حقیقت مرگ معشوقهاش به سراغ دیتاهای لحظات پایانی ماموریت بود، نه فرار از اتهام.
- کسپر و هممدرسهایهایش از سقوط اتوبوس به دره، جان سالم به در بردند. معلمشان که زیر اتوبوس گرفتار و در حال جان کندن است یک سرنخ به داستان اضافه کرد: «باران از آسمان نمیبارید، فلز میبارید!» داستان آنها از حالت کلیشهای اپیزود دوم خارج شده و با چیزی شبیه به سریال Lost مواجه هستیم؛ گروهی که در درهای در ناکجا گرفتارند.
- ترو (Trev) بیخبر از سربازانش، در جایی در بیابان چشم باز میکند، گرسنه و تشنه دچار توهم میشود و نهایتا یک مرد افغانستانی به نام کوچی (Kuchi) اتفاقی او را پیدا میکند؛ در حالی که هر دو زبان یکدیگر را نمیفهمند.
- ظاهرا هنوز باید فکر کنیم کلانتر تایسون در مزرعهای در اوکلاهاما جان خود را از دست داده است. (که احتمالا چنین نباشد)
همدردی؛ زبانی مشترک
ترو و کوچی یک سکانس تماشایی با محوریت فضیلتی اخلاقی و فرامرزی خلق کردند؛ همدردی. آن دو مرد زبان یکدیگر را نمیفهمیدند. اما همدردی، زبان و اقلیم نمیشناسد؛ حتی اگر دو غریبه از دو قاره جدا باشید که تازه یکدیگر را ملاقات کردهاند. علیرغم موانع زبانی، کوچی متوجه شد که ترو همرزمانش را گم کرده است. پس از غروب خورشید، این دو دور آتش جمع شدند و طی زیباترین 5 دقیقه این سریال تا بدینجا، داستان زندگیشان را با یکدیگر به اشتراک گذاشتند.
به غیر از «اورانوس» هیچ کلمهای از حرفهای هم را متوجه نمیشدند. اما قدردان این بودند که همصحبت دارند و تنها نیستند. تنهایی و احساس اینکه در اقیانوسی بیکران هستیم که زیر پایمان خالی شده، یکی از عمیقترین دلواپسیهای وجودگرایانهی انسان است.
بیشتر بخوانید: بهترین سریال های عاشقانه 2021
کوچی از دخترش «اورانوس» میگفت که نامش را از روی صورت فلکی شکارچی (Orion یا اورانوس) انتخاب کرده بود؛ دخترش در یک شب سرد زمستانی بیمار شد و درگذشت. در سمت دیگر، ترو از همسر دلسرد-شدهاش گفت؛ گفت که چقدر عاشق تماشای ستارگان بوده.
آیا آنیشا کاری غیراخلاقی کرد؟
صحنهای که در پمپ بنزین رقم خورد یک پرسش اخلاقی مهم با خود به همراه داشت. زمانی که آنیشا فهمید احمد با چندمرد نژادپرست درگیر شده و احتمالا آنها خودروی تسلا را خواهند دزدید، او نیز کلید مینیون یک خانواده بزرگ رو بدون اجازه برداشت. احمد وسایل را به مینیون منتقل کرد و همگی پیش از آنکه صاحبان خودرو متوجه شوند، پمپ بنزین را ترک کردند. نگاه غریب و پرسشگرانهی سارا و لوک به مادرشان که عملا دزدی کرده بود، آنیشا را مجبور کرد تا پاسخ دهد: «اوضاع اونا {صاحبان مینیون} خوب میشه.»
آنچه رخ داد به یک پرسش فلسفی بزرگ دامن زد. جایگاه اخلاق در موقعیتهایی که منابع محدود میشوند، چیست؟ آیا محافظت از خانواده دلیل خوبی برای انجام فعلی مثل دزدیدن است؟ آیا آنیشا گزینه اخلاقی دیگری هم داشت؟ خوشحال میشوم پاسخ شما به این پرسشها را در کامنتها بخوانم.
بیایید جای قربانی و خطاکار را عوض نکنیم!
اولین چیزی که باید با یک قربانی تجاوز جنسی در میان گذاشت، قبولاندن این حقیقت به اوست که «تو مقصر اتفاقی که افتاده نیستی». در گفتگوی میان کسپر و مونتی (Monty) در دره، به وضوح میشد احساس گناه از در حرفهای کسپر دریافت. او خود را مقصر میدانست که چرا حین دعوای پدر و مادرش، تنها نظارهگر بوده و جلوی پدرش را نگرفته. اما در حقیقت، اینکه پدرش، مادرش را ویلچر نشین کرده و بعد آنها را ترک کرده است، به هیچ وجه تقصیر او نیست.
این نکته فرهنگی مهمی است که باید در جوامع جا بیافتد: قربانیان یک اتفاق ناگوار نباید خود را مقصر بدانند و احساس گناه کنند که نتوانستهاند جلوی آن اتفاق را بگیرند. بسیاری از افراد در چنین موقعیتهایی جایگاه قربانی و خطاکار را با هم عوض میکنند.
بیشتر بخوانید: بهترین سریال های نتفلیکس در سال 2021
به خاطر داشته باشیم، کسی که کیفش را دزدیدهاند، دست و پا چلفتی نیست. یه همین ترتیب کسی که شریک زندگیاش به او خیانت کرده، نباید از خود بپرسد که «مگر من چه مشکلی دارم که به من خیانت شده؟». بیایید جای قربانی و خطاکار را عوض نکنیم!
نقاط قوت سه اپیزود اول سریال Invasion:
- دوئلهای تماشایی (میان ترو و کوچی، آنیشا و احمد و کسپر و مونتی)
- پرشهای عالی از روایتی به روایت دیگری بدون جلب توجه برای بیننده
نقاط ضعف سه اپیزود اول سریال Invasion:
- پیشرفت کند داستانِ کلی و کش آمدن بیخود و بیحهت
- مانند دو اپیزود قبلی بود و نبود بیگانگان تفاوتی ایجاد نمیکند؛ شخصیتهای منفی همگی انسانهای ممکنالخطایند.
- عدم پیشرفت قصه کلانتر تایسون
نقد قسمت چهارم سریال Invasion
نام اپیزود: پادشاه مرده است (The King is Dead)
اپیزود چهارم نظر کلیام نسبت به سریال را تغییر داد. به نظرم پیشرفت کند داستان، نقطه صعف به حساب نمیآید. بیشتر نوعی نگاهی جدید به ژانر علمی تخیلی آن را تلقی میکنم. درست است که با گذشت چهار اپیوزد از سریال هنوز خبری از بیگانگان نیست، اما شاید این مشکل از نگاه آلوده به قهرمانسازیهای دور از واقع فیلم های مارول باشد. از نقطه نظر زیستشناسانه، هیچ دلیل قانعکنندهای وجود ندارد که حیات بیگانه ساکن در سیاره ازگارد دقیقا به فرم حیات زمینی باشد.
به نظرم سریال در نمایش حیات بیگانه خوب عملکرده است. اگر روزی پاسخ پارادوکس فرمی، با مشاهده ما از یک حیات بیگانه پیدا شود، آیا باید انتظار داشته باشیم با موجوداتی دارای شمایل انسان یا سایر جانوران مواجه شویم؟ من اینطور فکر نمیکنم. به نظرم بیگانگان احتمالی که شاید در آینده ملاقات کنیم، بیش از آنکه شبیه درکس (Drax) در فیلمهای نگهبانان کهکشان (The Guardians of Galaxy) باشند، شبیه بیگانگانِ فیلمِ مورد تحسین «از راه رسیده» (Arrival 2016) خواهند بود؛ احتمالا نه درکی از فرم حیاتشان خواهیم داشت و نه درکی از نحوه ارتباط برقرار کردنشان. حیاتی کاملا ناشناخته و البته هیجان انگیز برای کشف.
کارل سیگن، اخترفیزیکدان و مروج علم، در نقل قولی گفته است: «یک جایی، یک چیز فوقالعاده منتظر کشف شدن است.» (Somewhere, something incredible is waiting to be known). به نظرم اگر با این جمله همدل شویم، پیشرفت کند داستان سریال Invasion را بهتر درک خواهیم کرد.
آنچه در اپیزود چهارم گذشت:
- علیرغم موانع زبانی، ترو و کوچی به تفاهم رسیدند به نظر میآید کوچی مترصد کمک به ترو است تا همرزمانش را پیدا کند.
- قرصهای ضدصرع کسپر و نفسهای معلمش رو به اتمام هستند. در سمت دیگر به نظر میرسد مانتی نمیخواهد کسی به کمکشان بیاید، تا هرچه بیشتر به زورگویی به همکلاسیهایش ادامه دهد.
- میتسوکی به این نکته پی برد که مرگ هیناتا تقصیر او نبوده است. او به کمک پدر معشوقهاش تلاش کرد تا از فایل صوتی رمزگشایی کند که عبارت واجو (Wajo) را قبل از دستگیری در آن شنیده بود.
- مادامی که آنیشا نقش یک مادر همهچیزتمام را به خوبی ایفا میکند، همسرش چیزی هنوز تمام تلاشش را برای نفرتانگیز بودن میکند.
- کسی از کلانتر تایسون که در پایان اپیزود اول در ظاهر جان خود را از دست داد، دارد؟
خلاقیت در اوج رنج
در اپیزود اول، آنیشا وقتی فهمید همسرش به او خیانت میکند، با پختن غذایی که دستورپختش را از پیج اینستاگرام نفر سوم این مثلث عاطفی، پیدا کرده بود، واکنش نشان داد. در این اپیزود نیز، پس از آنکه عکس سونوگرافی را در گوشی همسرش دید، شروع کرد به پیشنهاد کردن اسم برای فرزند در راهِ احمد. یک بار هم در اپیزود دوم، در بحبوحهی حمله بیگانگان، نگاهش خیره به زوج خانهی روبهرویی بود که احوال هم را جویا میشدند. این زیبایی و ظرافت، ما را بیشتر با کارکتر آنیشا همراه میکند. ظرافتهایی که در «کسپر» هم به خوبی پرداخته شده است.
قصه شهامت
قصه کسپر و همشاگردیهایش در مرز کلیشه ایستاده، اما بازی درخشان بیلی برت دائما ناجی آن میشود. کسپر در این اپیزود نماد شهامت بود؛ شهامت پس گرفتن رای و روبهرو شدن با واقعیات زندگی شخصی، شهامت خطشکن بودن در گروه و پیدا کردن راه بقا با بالا رفتن از سخره و از همه مهمتر، شهامت حقیقتطلب بودن، حتی اگر مطابق میل و نقع ما نباشد.
نقد قسمت پنجم سریال Invasion
نام اپیزود: به سوی خانه (Going Home)
جمعه 14 آبان منتشر میشود …
.
مقالات بیشتر در تکراتو:
- بهترین سریال های نتفلیکس در سال 2021
- بهترین فیلم های عاشقانه 2021
- بهترین سریال های 2021
- بهترین فیلم و سریال های مشابه بازی مرکب
- فصل دوم سریال بریجرتون (Bridgerton)
.
نظر شما در خصوص نقد سریال هجوم (Invasion) چیست؟ در کامنتها نظرات خود را با تکراتو در میان بگذارید!
روند سریالبه حدیکنده که من نیمههای قسمتدوم بیخیال این سریال شدم.اونممنیکهشاید نزدیکه ۲۰ ساله حرفه اس دارم فیلموسریالتماشامیکنم.اولین سرگمی من.اما روند قصهگویی تو این سریال به حدیکنده که من حوصلمسر رفت و تیوی روخاموش کردم.حتیگلشیفته فرهانیکه دیدنش تو یه سریال برام باعث غرورمیشه هم نتونستمنومجاب کنه به دیدن ادامه سریال.منکه دیگه دانلود نمیکنم بقیه سریال رو چون برام جذابیتی نداره
چون گل شیفته بازی کرده خوبه و یکی از بهترینهاس؟!
کاش تخصصی نقد کنیم هر چیزی رو نه بخاطر تعصبات!
سریال بسیار جالبی هست، اولا افتخار میکنیم که تو ایرانی (گلشیفته و تارا مویدی) نقش های مهمی رو دارن که برای اولین بار خاورمیانه ای ها تروریست نیستن و داستان حول زندگی اونا میکرده، این خودش زیباترین قسمتش هست
داستان چون میخواد نقاط مختلف دنیارو نشون میده فکر منم خیلی خیلی جالبتر هم میشه، اینکه این افراد هرکدام در مقالبه با بیگانگان به چه روش هایی متوسل میشن و چطور ممکنه به هم وصل بشومند.
مطمینم سریال پختگی خودشو بیشتر پیدا میکنه و جالبتر هم میشه
سریالی بسیار ضعیف
ضعیف ضعیف ضعیف
سخیف سخیف سخیف
متاسفم برای خانم فراهانی که چندین ساله در چنین آثار ضعیفی بازی میکنه
انیشا وقتی دید چند تا ایالت بهم ریختس ترسید و علاوه بر اون دید ک شوهرش هم حالش خوب نیست و تصمیم گرفت با ی ماشین دیگ بره وقتی ی زن ببینه مردی نمیتونه کاری رو انجام بده مجبور می ش خودش کارا رو انجام بده بعدم ماشینش تسلا بود ک باید شارژ می شد و سخت بود.
آیا همه اینهایی که گفتین، کار آنیشا رو موجه میکنه؟ من اینطور فکر نمیکنم.
ما باید خودمون رو جای صاحبین اون مینیون بذاریم. آیا دوست داریم تحت هر شرایطی کسی بدون اجازه خودرو ما رو با خودش ببره؟ قطعا خیر. پس این کار غیر اخلاقی است، تحت هر شرایطی.